یادداشت پرنیان صادقی
1403/10/25
"هابو" به معنی "طلایی"، پسر سیزده ساله ایست که خواسته و ناخواسته از سمت خانواده و اطرافیان طرد میشود. مثل بقیه نمیتواند به مدرسه برود و به دلیل ضعف در بینایی، خواندن و نوشتن را به خوبی بلد نیست. پدرش بعد از تولد او خانواده را ترک میکند و از آن زمان مادر، خواهر و برادرهای هابو مجبور میشوند کار کنند تا از عهده مخارج زندگی بر آیند. تمام این اتفاقات یک دلیل داشت و آنهم اینکه هابو "زال" بود! پوست بدنش بر خلاف خواهر و برادرهایش سیاه نبود، سفیدِ مایل به طلایی بود. ** زالی وضعیتی ژنتیکی است که در آن پوست فرد مبتلا به دلیل ناتوانی در تولید ملانین، سفید میشود.زالی در مناطق آفریقایی، پنج برابر بیشتر از اروپا شایع است اما به آن اندازه پذیرفته شده نیست.افراد زال چشمهای ضعیفی دارند و مستعد ابتلا به بیماریهای پوستی هستند.به دلیل دید ضعیفشان معمولا در آفریقا به مدرسه نابینایان فرستاده میشوند . هر چند که این مدارس مناسب نیازهای آنها نیست.عمر متوسط آنها نیز بین سیوپنج تا چهل سال است و در بیشتر موارد نیز علت مرگ آنها به دلیل سرطان پوست است.** نیمهی اول کتاب، توصیفات و هیجانی که در روند داستان بود بیشتر دوست داشتم.اینکه هابو به دلیلی غیر ارادی، از سمت جامعه و اطرافیان مورد خشونت و بیمهری قرار میگرفت برایم تلخ و دردناک بود. در نیمهی دوم ،داستان به نظرم کمی ضعیف شد. اما از اینکه بالاخره شرایطی فراهم شد تا کمی از حسِخشم و بیارزشی هابو کاسته شود، خوشحالم. اینکه توانست استعداد خودش را کشف کند و برای ادامهی زندگی برنامهای داشته باشد. صحبتهای نویسنده در انتهای کتاب نیز مفید بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.