یادداشت محسن خیابانی
1402/4/24
با شنیدن «رئالیسم» و «ناتورالیسم» همان اول گاردی ناخواسته در برابر این آثار میگیرم چون از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان من عاشق ادبیات خیالانگیز هستم (علمی-خیالی، وحشت، فانتزی). با همین گارد اولیه رفتم سراغ «ژرمینال» و باید بگویم اگر «ناتورالیسم» یعنی چیزی که «ژرمینال» هست، من یکی که دربست نوکرش هستم! «ژرمینال» بهخاطر حجم فراوان مصائبی که «اتیین» و دیگر معدنچیان بختبرگشته از سر میگذارند، میتوانست یک کتاب غرغرو و روی اعصاب باشد. الفاظ رکیک هم که تا دلتان بخواهد در داستان وجود دارد که بعضیها (مثل خودم) هیچ خوش نداریمشان. با اینوجود کنار گذاشتن کتاب، برایم دشوار بود. «زولا» کاملاً فضا و شخصیتها را برای خواننده ملموس و باورپذیر میکند. او فقط روی معدنچیان تمرکز نمیکند و سراغ مالکان و متمولان هم میرود تا بفهمیم چرا این افراد نمیتوانند یا نمیخواهند این زیردستانشان را درک کنند! حتی شعارها در دل این فضا و آدمها به نحو احسن، توجیه میشود. نویسنده هیچ تلاشی برای خلق یک قهرمان تیپیکال ندارد و همانگونه که شرورترین افراد هم خصالی نیکو دارند، مثبتترین آدمهای قصه هم درجاتی از ضعف روحی را نشان میدهند. وقتی شرایط و محیط معدنچیان خوب خلق شده، حجم زیاد مصائب و الفاظ رکیک، چندان آزارم نمیدهد. البته میشود حدس زد که کتاب، حداقلی از جرح و تعدیل را به خود دیده است. کتاب چند فصل خیلی جذاب دارد که اصلاً من را به یاد رمانهای هیجانانگیز میاندازد. فصلهای مربوط به گرفتاریهای معدنچیان داخل معدن، نفسم را در سینه حبس کرد! یا بخش به گلوله بستن مردم. اگرچه «اتیین» شخصیت اصلی است ولی آن فردی که بیشتر از همه من را با خودش همراه کرد، «کاترین» بود.
(0/1000)
1402/5/9
0