یادداشت
1403/5/25
!وای ... وای ... فقط میتونم بگم وای 😂🙂 خیلی خیلی خیلی خیلی متعجب شدم از پایانش . اول بذارید بگم ترجمه اصلا به مذاقم خوش نیومد . به خاطر حذفیاتش. من خودم مخالف سانسور نیستم ولی تا جایی که به داستان لطمه نزنه . از اونجایی هم که مخاطب این کتاب اکثرا کودک و نوجوان هست ، خواننده خیلی جاها مبهوت میمونه که خب الان چی شد؟😐 دوم اینکه روند داستان خیلی سریع بود.به نظرم داستان پتانسیل این رو که طولانی تر باشه داشت، مثلا به بعضی چیزها میشد بهتر پرداخته بشه مثلا مالورا که ما صد صفحه باهاش بیشتر همراه نبودیم . و اینکه من نفهمیدم ایوانا کی بود و از کجا اومد و... فقط فهمیدم یه شخصیت قدرتمنده که همه خواستگارهاش رو میکشه .در همین حد . توی جلد قبلی هم اسمی ازش برده نشده بود.البته نمیدونم به خاطر سانسوره یا کلا نویسنده بهش نپرداخته . داستان هم کلا توی ۱۵۰ صفحه ی اول و بهتر بگم تا جایی که لارتن تصمیم گرفت از کوهستان اشباح بره روند خاصی نداشت ، و توی صد صفحه آخر به اوج خودش رسید . اسم جلد اول هم خدایی خلاقانه ست و تا به جلد دوم نرسید و شخصیت لارتن رو بهتر درک نکنید، متوجه منظورش نمیشید. لارتن از همون جایی که سرکارگرش رو کشت واقعا یه جنون خاصی داشت که توی صفحه های آخر به اوج خودش رسید. البته اینکه عزیزانش رو دوست داشت هم بی تاثیر نبود توی کارهاش 😂 و اینکه سرنوشت مالورا بد جوری توی ذوقم زد،من خیلی دوست داشتم به لارتن برسه 😭حس کردم این شخصیت بازیچه دست نویسنده ست. و چقدر از توله ها بدم میومد،خداروشکر که لارتن دوباره پیششون برنگشت. و از اون پسرک فضول، دنیل که خیلییییی بیشتر متنفر بودم و سرنوشتش حقش بود! این جلد به نظرم فقط چند صفحه ی آخرش خوب بود ، و به نظرم بیشتر برای این بود که مخاطب کنجکاو بشه دو تا جلد دیگر رو هم بخونه. و به نظرم نویسنده باید روی دنیای اشباح و شخصیت ها بیشتر کار میکرد و این تند پیش رفتن داستان هم توی ذوق میزد. من فکر میکردم سن لارتن هنوز بیست و سی باشه که فهمیدم نه بابا شخصیت اصلی شصت هفتاد سالش هست😂 ولی باز هم واسه خوندن جلد های دیگه کنجکاوم و ارزش خوندن رو داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.