یادداشت 𝘞𝘪𝘭𝘭𝘪𝘢𝘮

قاتل ، مقت
        قاتل ، مقتول ، ملکه و دیوانه...

حقیقتا اولش که این داستان رو شروع کردم فکر نمی‌کردم جالب باشه و ۵۰ صفحه اول هم خیلی گیرا نبود . بعد چند روز خودمو قانع کردم که ادامش رو بخونم.
و عاشقش شدم. یه مخلوطی بود از وحشت و عاشقانه و فانتزی.
هرچی میرفتم جلو دارک تر میشد و اشتیاق منم بیشتر. 
خیلی چیزا بهم یاد داد مثلا همین که : هیولا ها اینطوری به دنیا نمیان آدما اونا رو هیولا میکنن.  و خیلی چیزای دیگه . چون در طول داستان تغییر شخصیت ها کاملا حس میشه.
 الان نمیدونم حس خوبی داشته باشم که سرگذشت ملکه قرمز رو میدونم یا ...🥲
به هرحال مطمئنم تا مدت ها داستانش توی قلبم میمونه
      
21

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.