یادداشت پرستو خلیلی
1402/8/5
میتونم بگم خیلی زیبا بود. جولیا تصمیم میگیره بره توی خونه ای بزرگ زندگی کنه ولی بعد از مدتی احساس تنهایی میکنه،پس از عجیبها و غریبها دعوت میکنه تا به خونهش بیان. اولش جولیا همهی کارهارو خودش به گردن میگیره چون در نظرش عجیبها و غریبها «مهمان» هستند. ولی وقتی کمکم جلو میره متوجه میشه این «مهمانها» موندگار شدند. پس بهشون وظایف میده که هرکس گوشه ی کار رو برعهده بگیر و حالا همه موندگار شدند و کسی احساس بدی نداره.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.