یادداشت پرستو خلیلی

        میتونم بگم خیلی زیبا بود.

جولیا تصمیم میگیره بره توی خونه ای بزرگ زندگی کنه ولی بعد از مدتی احساس تنهایی میکنه،پس از عجیب‌ها و غریب‌ها دعوت میکنه تا به خونه‌ش بیان.
اولش جولیا همه‌ی کارهارو خودش به گردن میگیره چون در نظرش عجیب‌ها و غریب‌ها «مهمان» هستند.
ولی وقتی کم‌کم جلو میره متوجه میشه این «مهمان‌ها» موندگار شدند. پس بهشون وظایف میده که هرکس گوشه ی کار رو برعهده بگیر و حالا همه موندگار شدند و کسی احساس بدی نداره.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.