یادداشت هستی
1403/11/23

هیولا !!!! فرار کنید !!! بلاخره خواندمش (بعد از سه سالی که در گوشه کتابخانهام خاک خورده بود 😅) قبلتر دو بار خواستم این کتاب را بخوانم اما هرچه کردم نشد دلیلش هم احتملا این بود که بیش از حد با این تصور که "نویسنده این کتاب نویسنده هری پاتر است پس کتاب باید از همان صفحه اول بی نقص باشد" سراغ کتاب رفتم و هر دفعه که می دیدم نویسنده برای داستان مقدمه چینی می کند حوصله ام سر می رفت و کتاب را می بستم اما این دفعه با این دیدگاه سراغ کتاب نرفتم و ایکاباگ را به عنوان یک کتاب خواندم و نه به عنوان کتابی از یک نویسنده بزرگ در نتیجه از کلمه به کلمه کتاب لذت بردم . درواقع با خواندن این کتاب دوباره احساس کردم که کتابخوان تازه کاری هستم که اولین کتابش را می خواند ( اولین کتاب های من از نشر پرتقال بود و حدود سه سال میشد که کتابی از نشر پرتقال نخوانده بودم ) در کتاب موضوعاتی مثل : دورویی ،خیانت ،زیاده خواهی ،کشت و کشتار ، وفاداری ،صداقت ، و البته موضوعی که بیشتر از هرچیزی رویش تاکید شده بود: مهربانی ،موضوعی که در نهایت انسان های بیشماری را نجات داد و بسیاری از مردم این زمانه آن را فراموش کرده اند . موضوع قابل توجه دیگر خود ایکاباگ بود و این موضوع که کدامیک ترسناک تر اند "هیولا صورت" یا "هیولا سیرت" چون در این داستان وحشتناک ترین هیولا نفس آدمی بود .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.