یادداشت مهدی شکرگزار
1402/4/3
3.6
21
این دومین کتاب از کازوئو ایشی گورو ست که میخوانم. معمولا داستانهای ایشی گورو اینگونه است که تا جایی از کتاب، کاملا معمولی است و باید تحمل کرد اما از جایی به بعد، میخکوب و مجذوب میشوی. کلارا و خورشید اینگونه است. اوایل کتاب تا اواسطش، معمولی و حتی گنگ است. خرده داستانهایی دارد. اما یک جایی، میخکوب میشوی. میبینی که علم چقدر خطرناک میتواند باشد. اما به نظرم دوباره روند کتاب از جایی به بعد معمولی میشود. برخلاف بازمانده روز که تا پایان عالیست. کتاب در مورد انسان و عشق و امید است. امیدی که به موجودی فراتر از ما نگاه دارد و به آن ایمان دارد. این امید و عشق است که در نهایت نجاتدهنده خواهد بود. نویسنده با ایجاد دنیایی که در آن ماشینها برای رهایی انسان از تنهایی خلق شدهاند و بچهها برای آیندهای بهتر ارتقا مییابند، مزیت واقعی انسان و آن گوهر ارزشمندش را نشان میدهد و به ما که در این دنیای علمزده و صفر و یکی غرق شدیم، تلنگر میزند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.