یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

        برخی از آثار شانس نیاورده اند که جزو سیاهه آثار نویسنده‌های بزرگ اند. برای نمونه این فیلم‌نامه مفلوک، اگر برای خالق "مرگ یزدگرد" و "غروب در دیار غریب" نبود، بسیار اثر قابل توجهی بود، اما بیضائی با تمام بیضائی بودنش، در این اثر کاری متوسط در مقایسه با شاهکارهای خود ارائه داده است.


در این اثر از تکنیک‌های بسیاری از جمله روایت غیرخطی وقایع، توجه به ناآگاهی متقابل شخصیت‌ها، استفاده از شوک برای القای حس خاصی از ترس، استفاده از فلاش‌بک (ارجاع به گذشته) برای توجیه‌پذیر کردن رفتار شخصیت‌ها و کلی تکنیک دیگر استفاده کرده است و در استفاده از این تکنیک‌ها کاربلدی و قوت قلم بیضائی مشخص است و استفاده از تکنیک‌ها درست و بجاست. اما اینجا تفاوت اثر خوب/متوسط با شاهکار مشخص است. در "مرگ یزدگرد" و"غروب در دیار غریب" بیضائی از تکنیک فراتر رفته است و به فرم هنری رسیده است اما در "ایستگاه سلجوق" نتوانسته از تکنیک فراتر برود و دربند استفاده درست از تکنیک‌ها مانده است. در مرگ یزدگرد بیضائی نمونه‌ای از یک فرم ادبی/نمایشی کامل را نشان داده است.
به بیانی اساتید دیگه حداقل کارِ هنری درست که استفاده از تکنیک است را بلدند و طبعا استادانه از تکنیک استفاده می‌کنند، ولی اگر تکنیک به فرم استعلا و ارتقاء پیدا نکنه حکمِ "آثار متوسط اساتید، استادانه اند" یک مصداق برای خودش پیدا می‌کند که همانا اثری‌ست در بندِ تکنیکِ صرف. 

بن‌مایهٔ اصلی نمایش هم به همان مسئلهٔ مشهور "شرق vs. غرب" باز می‌گردد. فهمی که از این دوگانه در این فیلنامه تصویر شده است در این تک حمله خلاصه می‌کنم: "دیگر چیزی به نام شرق نمانده است. شرق مرده است و دیگر همه‌چیز تماما غرب است". طبعا این برداشت من از نماینشامه است اما بعید است بن‌مایهٔ آن با صورت کلی چیزی جز این باشد.

خیلی منتظر این بن‌مایه در آثار بیضائی بودم. بالاخره کسی که در دهه 30/40 شمسی در ممکلت کار ادبی، هنری و تئاتری می‌کرده است و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده است و درگیر فضای روشنفکری قبل از انقلاب 57 ایران، و در کنار این در سیر کارهای خود پژوهش‌هایی در نمایش در ژاپن، تئاتر چین و تاریخ نمایش در ایران دارد و خرواری پژوهش در اساطیر و تاریخ ایران دارد و اشرافی وسیع بر فولکلور ایران و چیزهایی از این دست، باید روزی در یک اثر خود مستقیم و صریح به این دوگانهٔ "شرق vs. غرب" واکنشی نشان می‌داد که در این اثر نشان داد.


در نهایت، این کتاب را در دوران حمله اسرائیل به ایران و اضطرابی که همه تجربه‌اش کردیم خواندم و اینکه از نویسنده‌ای هم‌زبان یک متن تالیفی خواندم، واقعا برایم اندکی بیش‌از دیگر انواع متونی که خواندم تسلای خاطر بود.

زیاده حرفی نیست. 
      
305

15

(0/1000)

نظرات

از داستانش می‌گی یه ذره؟ 
2

1

یه زوج نابارور فرانسوی، برای بچه‌دار شدن میان ترکیه که خانم به مجسمه الهه باروری که توی موزه‌ای توی استانبول است دست بزنند. بعد سوار اتوبوس می‌شوند که برگردند و در مسیر زن از اتوبوس جا می‌ماند (در ایستگاه سلجوق) در عین حالی که شوهر توی اتوبوس خواب است.
بعد دیگه از اینجا کلی اتفاق می‌افته، از فلاش‌بک به خاطرات اینکه برن بچه به سرپرستی بگیرن تا کلی اتفاق دیگه.

دیگه ادامه‌اش رو هم نگفتم که همه‌چی لو نره.  

1