یادداشت سعید بیگی

سعید بیگی

سعید بیگی

6 روز پیش

        نثر کتاب بد نبود و پس از حدود 20 صفحه پیش‌ رفتن، به نثر نه چندان جالبِ آن عادت کردم.

ویــراستـــاری: به نظرم این کتاب اصلا از چند کیلومتری خانه و دفتر یک ویراستار هم رد نشده است و بلافاصله پس از ترجمه به چاپخانه سپرده شده تا تشنگان مطالعۀ این داستان زیبا؛ بیش از این منتظر نمانند.

در کلِ کتاب، چندین بار واژه‌هایی با املای نادرست یا غلط‌های چاپی دیده می‌شد. در بسیاری موارد هم در ترتیب گفتگوهای شخصیت‌های داستان؛ نوعی سردرگمی و جابجایی و اشتباه دیده می‌شد که در سرتاسر کتاب شاهدش بودیم.

بعضی جاها هم یک بخش قصه با گفتگویی تمام شده بود و برای ورود به فضای جدید یا به قول سینمایی‌ها سکانس جدید؛ حتی زحمت یک اینتر زدن و شروع یک پاراگراف جدید را هم به خودشان نداده بودند و آدم نمی‌دانست چطور یک دفعه وسط فضایی جدید و گفتگویی تازه با شخصیت‌هایی دیگر فرود آمده است!

کاش برای چنین کتاب‌هایی، کمی بیشتر ارزش قائل می‌شدند و دقت بیشتری به خرج می‌دادند. کاش ...!

کتاب از بخش‌های زیر تشکیل شده است:
ـ مقدمۀ مترجم: در بارۀ نویسنده

ـ قسمت اول: داستان پسربچه‌ای که روزی اندوه را کشف کرد
1ـ به دنبال کشف اشیا          2ـ درخت پرتقال شیرین کوچک          3ـ انگشتان لاغر من          4ـ پرنده، مدرسه، گُل          5ـ می‌خواهم ببینم که در زندانی جان می‌سپاری

ـ قسمت دوم: آن گاه بود که مسیح کوچک با تمام اندوهش ظاهر شد
1ـ خفاش          2ـ فتح          3ـ از هر دری سخنی          4ـ دو تنبیه فراموش نشدنی          5ـ درخواست دلپذیر و غریب          6ـ چیزهای ناچیزی که ایجاد محبت می‌کند          7ـ مانگاراتیبا          8ـ بسیاری درخت پیر وجود دارد          9ـ اعتراف نهایی

و اما قصه از زبان قهرمان داستان که یک کودک حدود پنج و نیم ساله است، بازگو می‌شود که او را «زه زه» صدا می زنند و او که چون بسیاری هم‌سالانش در جهانی رویایی زندگی می‌کند؛ از دریچۀ منطق و احساس یک کودک، به انسان‌ها و روابط آنان و رویدادهای تلخ و شیرین زندگی می‌نگرد و تحلیل‌های خاص خود را دارد که در بیشتر مواقع با نظرات اطرافیان تفاوت‌هایی از زمین تا آسمان دارد.

* این زلزلۀ نازنین و دوست‌داشتنی؛ از فقر خانواده و درد پدر و تلاشش برای شاد کردن او، 
ـ از بیکاری پدر و کار کردن مادری که یک سرخ پوست است و بسیار زحمتکش، 
ـ از خواهران و برادرانش و ارتباطات خود با آنان، 
ـ از تلاشش برای کمک به اقتصاد خانواده با واکس زدن، 
ـ از عزت نفسی که در برخورد با افراد دیگر که می‌خواهند به او کمک کنند و او با احترام آن را رد می‌کند، 
ـ از مادربزرگ پیر و کم حوصله‌اش، 
ـ از دایی‌اش که دانشمند است و پاسخ تمام پرسش‌های او را می‌داند، 
ـ از خواهری که تا پای جان از او در حریم خانواده دفاع می‌کند، 
ـ از درس‌ها و عبرت‌هایش از برخوردها و تنبیه‌های گاه سخت و وحشتناک خانواده، 
ـ از محبت یک مرد پرتغالی که ابتدا تنبیهش می‌کند ولی کم‌کم با او دوست می‌شود،
ـ و بالاخره به او علاقه‌مند و شیفتۀ محبت او می‌شود،
ـ تا جایی که از او می‌خواهد با پدرش صحبت کند و او را از خانواده‌اش بخرد، 
ـ هم‌چنین از بزرگترین ضربۀ روحیش که شنیدن مرگ صمیمی‌ترین دوستش، یعنی همان پرتغالی است، 
ـ و در پایان از خداحافظی اجباری‌اش با دنیای رویایی کودکی و پشت سر نهادن آن،
ـ و در عین حال؛ به زبان برادر کوچکش با او سخن گفتن و رعایت حال او را کردن،
ـ و یادداشتی در بزرگسالی برای پرتغالی نوشتن می‌گوید و در تمام این ماجراها ما در کنار اوییم و از این اندیشۀ پختۀ او در آن سنّ کم، نه تنها متعجب شده‌ایم که سرگردانیم و به آسانی نمی‌توانیم باورش کنیم.

ماجرای زندگی این کودک بازیگوش و شیطنت‌هایش، چیز تازه‌ای نیست و ما در اطرافمان بسیاری از این شیطنت‌ها را شاهدیم و شاید بسیاری از آنها تنها ما را به لبخند یا خنده‌ای کوتاه وا می‌دارد و اثر دیگری بر ما نمی‌گذارد.

اما در این میان برخی شیطنت‌ها به خودِ کودک، ما یا دیگر اطرافیان آسیب‌های جدی می‌زند و برای جلوگیری از تکرار آنها، غالبا دست به واکنش‌هایی ناخودآگاه می‌زنیم که اثرات تخریبی وحشتناکی بر کودک و روح و روان او می‌گذارد و معمولا هم تنبیه بدنی یا زندانی کردن او است.

و گاه تهدیدهایی که کودک به عینه آنها را می‌بیند و چون تخیل و تصور فوق‌العاده نیرومندی دارد و گاه بین رویا و واقعیت هیچ تفاوتی نمی‌بیند یا نمی‌خواهد ببیند؛ از تصوراتش وحشت کرده و در این حال نیاز به حمایت دارد؛ بنابراین از کاری که انجام داده، اظهار پشیمانی می‌کند و ما در این مواقع اصرار می‌کنیم که همان جا بمان تا ادب شوی!

بدیهی است ماندن او در آن شرایط، باعث آزار شدید او شده و به عنوان یک واکنش دفاعی تصمیم به مقابله با ما و به اصطلاح لجبازی کردن می‌گیرد. و این چرخه مدام تکرار می‌شود و ما هیچ‌وقت متوجه نخواهیم شد که چرا از این تنبیه‌ها درس عبرت نمی‌گیرد و درست رفتار نمی‌کند.

یک دلیل دیگر هم فراموشکار بودنِ اوست که ممکن است، اصل ماجرا از یادش برود و یا آن‌گونه بیندیشد که خودش را مقصر نداند و در این صورت بزرگترهای تنبیه‌کننده را متجاوز به حق و حقوق خود خواهد دید.

بهترین کار در این موارد روشن‌کردن موضوع برای او، همراه با تنبیه متناسب با خطا و اشتباه او است.
این مسئله در بارۀ نوجوانان نیز تا حدودی صادق است.

نویسنده احساسات این کودک شیرین‌سخن و شیرین‌رفتار را به زیبایی توصیف نموده و معرفی اشخاص، مکان‌ها و اشیا، بسیار جاندار و واقعی و ملموسند و انسان به‌سادگی می‌تواند آنها را تصور کند و در خیال خودش ببیند؛ درست همان‌گونه که در واقعیتِ دورانِ کودکیِ نویسنده وجود داشته‌اند.

صداقت نویسنده نیز یکی دیگر از دلایل زیبایی این ماجراها است و انسان را به همراهی با این داستان وا می‌دارد و تا پایان منتظر نگاه می‌دارد که آخرین قطره‌های این شربتِ‌شیرین هم از دست نرود. 

من از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم، روح نویسندۀ کتاب ـ آقای واسکونسلوس ـ شاد و یادش گرامی باد.
      
300

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.