یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
به نام او دکتر محمدرضا روزبه از آن دست شاعران و پژوهندگانِ موفق و تلاشگریست که کمتر در پی نامآوری و شهرت است و سالهاست به دور از هیاهویِ پایتخت مشغولِ کارهای پژوهشی و سرایش شعر است تا به حال دو مجموعه از دکتر روزبه منتشر شده است یکی مجموعه شعر حرفهایی برای نگفتن که در اواخر دهه هفتاد منتشر شد و او را به عنوان یکی از غزلسرایانِ موفق آن سالها مطرح کرد و کتاب دیگر بعد از نزدیک به دو دهه در سال نود و شش با عنوان از پیله تا پروانگی که مشتمل بر صد و بیست و پنج قطعه شعرِ نیمایی در فاصله بین این دو کتاب، آثار پژوهشی بسیاری از دکتر روزبه منتشر شد و به گفته خود او، شعرهای دفتر از پیله تا پروانگی حاصل سرایش او در طول یک سال، پس از هفده سال شعر نگفتن است. از پیله تا پروانگی مجموعه شعرِ شاخصی است و شاید بتوان گفت مهمترین مجموعه شعریست که در سال نود و شش منتشر شد. شعرهای این دفتر نشان از شناخت بالای شاعر از جریان شعر معاصر خصوصاً قالب نیمایی دارد. بیشتر اشعارِ این دفتر هم از لحاظ موسیقی و هم از لحاظ مضمونی متنوع هستند و تمامی از اسلوب درست و قابل قبولی برخوردار است. شعرهایی که هم ناقدان را راضی نگه میدارد و هم مخاطبانِ عادیِ شعر معاصر را. شعر محمدرضا روزبه را میتوان در شاخه شعر دانشگاهی جای داد. شاخهای از شعر معاصر که دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بزرگ آن است و دکتر قیصر امینپور یکی از شاعرهایِ شاخص آن. شاعرانی که به اسلوب شعر میگویند و در عین التزام به برخی از مواریث شعر کهن مترصد نوآوری در شعرشان هستند. به قول قیصر: نگاهی هم از نو به سنت میکنند از امتیازات این سبک این است که آنقدر بههنجار است که کمتر میتوان به آن خرده گرفت و از نکات منفیش اینکه سقفِ پروازِ مشخصی دارد و شعر این عزیزان چندان جنونمند نیست. (تبیین ویژگیهای این گونه از شعر معاصر نیاز به یادداشتی جداگانه و مفصل دارد) باری اگر بخواهیم بر مجموعه از پیله تا پروانگی خردهای بگیریم تاثیر محسوس نیماییهایِ دکتر شفیعی کدکنی بر آن است. شعرهایی که البته با توجه به موازین شعر نیمایی استادنه سروده شده است. دکتر روزبه با از پیله تا پروانگی این توقع را در مخاطب ایجاد میکند که در قالبهای نو خصوصاً نیمایی حرفهای زیادی برای گفتن دارد. و اما شعر: در جستجویِ آن اَبَر انسان که در جهان اما فراتر از جهان بودهست و همچو معنی در بیان بودهست از هرکه و هرجا نشان جُستیم او را فراسوی زمین در کهکشان جُستیم... در آخر او را یافتیم امّا کجا؟ افسوس! در شعرهای شاعری مسکین که سالهایِ سال مدّاح دربار فلان سلطان و خان بودهست و در تمام عمر در جستجویِ استخوان بودهست!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.