یادداشت نون.آر🌱
1404/4/21
قبل از اینکه "مجموعه کتاب سجادیه" را بخوانم، فقط میدانستم سرورم علی بن الحسین(ع)، به اذن خداوند در حادثهٔ کربلا دچار بیماری سخت میشود. پس از حادثه، با تنی رنجور و بیمار در غل و زنجیر تنیده شده و کشانکشان، شهر به شهر تا شام بردهمیشود. پس از آنهم حتما بازمیگردد مدینه و در کنار یارانش و باز هم حتما، با اذیتهای خلیفهٔ وقت، به امامتش میپردازد! در حد آنچه در روضه گفتهاند؟! چقدر تباه! عزیزم، به مسلمانی غره نشو! بخوان، بپرس، بجوی! ●تو بیش از اینها باید امامت را بشناسی● الطاف الهی شامل حالم میشود و حماسه سجادیه از یک سادات هدیه میگیرم...جاذبهٔ حضرت زینالعابدین میکشاندم... میکشاندم حتی تا بلخ و کابل و فلان و فلان! آقای من! سرورم! عزیزدلم! باید زودتر با شما آشنا میشدم... باید زودتر باران رحمت شما بر من میبارید! گرچه باریده و منِ خاکبر سر جاهل... اکنون که کتاب به پایان رسیده، مثل آخرین خط آن، بلند آواز میکنم: «چقدر من شما را دوست دارم...»
(0/1000)
نون.آر🌱
17 ساعت پیش
1