یادداشت محمدرضا شمس اشکذری
1402/3/3
خدایا ممنونم که جهان را با شیمبورسکا آفریدی! برای سومین بار بود که این کتاب را میخواندم. چند دفعه خواستم یادداشتی برای این مجموعه بنویسم ولی حس میکردم زبانم ناتوان است. اصلاً خجالت میکشم که بنویسم «خیلی خوب» یا «عالی». «خیلی خوب» و «عالی» را به خیلی چیزهای دیگر هم گفتم. حتی پنج ستاره هم شاید جوابگو نباشد. چون مردم به ناچار تمام عددهای بازه ۴.۵ تا ۵ را پنج ثبت میکنند! این چند روز، هر جا اندک مجالی برای صحبت کردن داشتم، یک جوری به شعری از این مجموعه ربط دادم و برای دوست و آشنا از این مجموعه شعر میخواندم. حتی پایین برگه میانترم درس اصول طراحی نرمافزار هم شعری از این مجموعه را نوشتم که دانشجوها لذت ببرند. خواندن این کتاب، دردسرهایی هم دارد! ممکن است وسط همه هیاهوهای زندگی، به این فکر بیفتید که سری به لهستان بزنید، در مورد لهستان بیشتر مطالعه کنید یا زبان لهستانی یاد بگیرید! با خواندن دو مجموعه شعر دیگر شیمبورسکا («آدمها روی پل» و «اینجا») و دیدن چند تا از ترجمههای انگلیسی، با وجود خوب بودن آن سه مورد، «هیچ چیز دو بار اتفاق نمیافتد» با ترجمه خانم بهارلو چند سروگردن از بقیه بالاتر است. واقعاً لازم هست که به خانم بهارلو هم دستمریزاد گفت. انسان، روابط انسانی، خاطرهها، جنگ و ... از جمله موضوعاتی است که شیمبورسکا به آنها میپردازد و از افتخارات بنیاد نوبل این است که جایزهشان را خانم شیمبورسکا قبول کرده است! دو نمونه: «...از آنهایی که در ساعت پنج صبح در ایستگاه قطار منتظر بودند، معذرت میخواهم، برای اینکه آن موقع در خواب عمیق و خوبی بودم. ... مرا ببخشایید بیابانها که با قاشقی پر از آب به سوی تان نمیشتابم...» «به آنهایی که عاشقشان نیستم خیلی مدیونم. احساس آسودگی خاطر میکنم وقتی میبینم کسِ دیگری به آنها بیشتر نیاز دارد. ... مسافرت با آنها همیشه راحت است، کنسرتها شنیده میشوند، کلیساها دیده میشوند، مناظر به چشم میآیند...»
(0/1000)
نظرات
1403/9/13
راستش با دو نمونهای که آورده بودید زیاد جذب نشدم اما با تعریف و تمجیدهایی که کردید، حتما روزی میخوانمش.
1
0
محمدرضا شمس اشکذری
1403/9/13
1