یادداشت سیده زینب موسوی
1404/4/31

جدا نمیدونم در مورد این کتاب چی میتونم بگم. اینطور نبود که ازش بدم بیاد (اونموقع قطعا خیلی حرفهای زیادی برای گفتن داشتم 😄). بلکه بیشتر نسبت بهش خنثام. یعنی آخر کتاب یه حالت «خب که چی؟» داشتم. با خودم میگفتم الان جناب سلینجر هدفش از نوشتن این حرفها چی بود؟ 🤔 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 اینجا یه نوجوونی داریم که از زندگی و آدمها شاکیه و تو هیچ مدرسهای هم نمیتونه دووم بیاره. همه، رسما همه، به نظرش مزخرفن، البته به جز بچهها و مخصوص خواهر و برادر کوچکتر خودش. این دو تا رو قشنگ در حد پرستش دوست داره. خیلی جاها هم پربیراه نمیگهها. یعنی آدمهایی که توصیف میکنه همچین موجودات جالبی نیستن، ولی خب، این حد از مزخرفپنداری هم یه جوریه. کتاب هم واقعا داستان خاصی نداره. صرفا با افکار درونی این پسر مواجهیم و اینطرف و اونطرف رفتن و دیدارش با افراد مختلف... کلا هم این کتاب رو خیلی وقت پیش از لیستم خط زده بودم، چون با خوندن چند تا از مرورهاش به این نتیجه رسیدم که بعیده جزو عاشقانش باشم (چون کلا رویکردها به این کتاب خیلی حالت دوقطبی داشت به نظرم). ولی وقتی دیدم هی دارم گزینهٔ صوتی کم میارم گفتم ضرری نداره این یکی رو هم امتحان کنم. ضرر هم نداشت واقعا، و گفتم که ازش بدم نیومد، ولی خب... پ.ن.: عکس، کارتیه که تو نمایشگاه کتاب امسال از گزینههای غرفهٔ بهخوان انتخاب کردم :)
(0/1000)
نظرات
1404/4/31
زینب هر داستان دیگهای هم از سلینجر بخونی، آخرش همین رو خواهی گفت: خب که چی! با خوندن مرورهای بقیه کار درنمیاد، باید بری چندتا نقد بخونی تا با جهان فکری و نویسندگی سلینجر بیشتر آشنا بشی و کمترین فایدهاش اینه که با یه سبک از نویسندگی ارتباط برقرار میکنی و بعدش بعضی نوشتهها و داستان کوتاهها معنادار میشه.
3
1
1404/5/1
در مورد سلینجر راستش اینقدر ترغیب نشدم که بخوام برم نقد بخونم و با جهان فکریش آشنا بشم و این حرفا 🚶🏻♀️
0
زهرا کریمی
1404/5/1
1