یادداشت مِرگان آبد
1403/12/20
اگر ضربهی پایانی و آیرونیک ( با نام اثر ) این کتاب نبود، با خودم میگفتم حیف وقتی که گذاشتم برای خوندنش. امااااااا این پایان، امان از این پایان! این پایان از اون پایاناست که رهاتون نمیکنه! از کتاب میزنه بیرون و بیخ گلوتون رو میچسبه. یا شایدم روی قفسهی سینهتون سنگینی کنه! یا شایدم توی یه آهنگ از شجریان خودش رو تکرار کنه! خلاصه اینکه خودشو ادامه میده، و در ما دریچهای به جهان باز میکنه که من معتقدم درش معرفتی عمیق نهفته است. راستش یه جورایی یاد پیرمرد و دریای همینگوی هم افتادم. این یکجا جمع شدن موفقیت و شکست، رسیدن و نرسیدن، یافتن و نیافتن، … و درک این معرفت که گاهی نرسیدن بسیااااار بزرگتر و کاملتر از رسیدنه، گاهی نرسیدن انگار همزمان دو فعل رو در خود صرف میکنه؛ هم رسیدن، و هم نرسیدن! میشه تا صبح دربارهش حرف زد بی اینکه از مستکنندگی این ادراک ذرهای کاسته شه…
(0/1000)
مِرگان آبد
1403/12/21
0