یادداشت محمدقائم خانی

                .

استاوروگینِ جن‌زدگان احتمالاً عجيب‌ترين و مضطرب‌ترین و شايد ترسناك‌ترين و قطعاً پیش‌بینی‌ناپذیرترین صورتی است كه داستايفسكي از انسان نمایانده است. او به حیات نیهیلیستی عادت کرده است و از انسانيت، فقط ظاهرش را به ارث برده است. استاوروگینِ تسخیرشده، یک گام جلوتر هم رفته؛ او نه فقط عادت کرده، که از آن عبور کرده و روحش با شیاطین گره خورده است. عادت کردن، انسان را به ورطه‌ی روزمرگی و ملالت می‌اندازد و اینجاست که همه چیز برای انسان، شمرده می‌شود؛ انسان، ساعت‌ها و هفته‌ها و روزها و سال‌ها و آدم‌ها و کارها و همه‌چیز دیگر را فقط می‌شمارد، به امید روزی که همه چیز تمام شود. اما این شمارش تمامی ندارد. چنین انسانی اسیر توهم و گرفتار وهمیات نفسانی می‌گردد. سرنوشت محتوم چنین انسانی افتادن در دام نیهیلیسم و خودکشی است. استاورگین، در محضر تیخون مدام می‌گوید: «همه‌ی اینها، پوچ و احمقانه است»  و این، آن چیزی است که داستایفسکی در پس جهان جدید، رؤیت کرده است. او دیده که نیهیلیسم، حریقی است که مغزها را می‌سوزاند و نه خانه‌ها را. 


تقدیر و قضای وضعیت استاوروگین‌زده، حریق نیهیلیسم است و در جهانی که اراده‌ی خدا حاکم نباشد، اراده‌ی منِ انسان حاکم می‌شود و هر چیزی، صورت مباح پیدا می‌کند، گویی خدا مرده است و انسان وامانده و نیست‌انگار، راهی جز خودکشی ندارد.  جهانی که از آن، خدا، حذف شود، همه چیز در آن مجاز و مباح می‌شود.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.