یادداشت ستایش

ستایش

ستایش

2 روز پیش

        یه جورایی،  این داستانِ کوتاهِ تولستوی،  میگه که زندگی یه چیز پیچیده است،  ولی همه‌ی ما تویِ این پیچیدگی‌ها،  یه‌جوری دنبالِ یه چیزی هستیم که حس کنیم زندگیِ ما یه معنایی داره.  این دو تا ایوان،  می‌خوان با یه دعوای مسخره،  یه حسِ مهم بودن رو پیدا کنن.  ولی خب،  همون‌جوری که می‌بینی،  این کارشون،  هیچی از زندگیِ‌شون رو عوض نمی‌کنه.  انگار دنبالِ یه چیزی هستن،  ولی نمی‌دونن دقیقا چی.  یه‌جوریه که می‌فهمی،  این داستان،  یه نگاهِ تیکه به اینه که ما چقدر تویِ  این روزمرگی‌ها گم می‌شیم و چقدر دنبالِ چیزای اشتباه می‌گردیم.  به نظرت،  این حسِ پوچی که تویِ داستان هست،  یه جورایی شبیه به حسِ خودت نیست؟  گاهی وقتا،  یه حسِ ناامیدی و بی هدفی میاد سراغمون که یه جورایی می‌فهمیم که زندگی یه بازیه،  ولی نمی دونیم قوانینش چیه.  شاید این داستان یه راهی باشه که از این حسِ پوچی بگذریم!
      
259

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.