یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

2 روز پیش

        فهمیدن اینکه چرا فرانک هربرت به عنوان یکی از بهترین نویسنده های علمی تخیلی جهان شناخته می شه، کار سختی نیست. مجموعه رمان های دنباله دار تلماسه نوشته اون، بعنوان نمونه ای از  بزرگترین سریال های ساینس فیکشن، طرفداران بسیاری داره. ماجراهای داستان های تلماسه توی سیاره ای متروک و بیابانی به نام آراکیس رخ میده، سرزمین وحشی‌ای که اتفاقات اون، پیامدهای تاثیر گذار عجیبی برای کل کهکشان داره. 
توی کتاب اول، ما یک داستان علمی-تخیلی آینده‌نگر خوندیم که در اون چندین خاندان نجیب زاده و اشراف کهکشان، برای قدرت رقابت می‌کنن. طی یکسری اتقاق تراژیک، پل مجبور میشه برای بقای خودش توی سیاره آراکیس مبارزه کنه. سیاره اراکیس در کل کهکشان به خاطر وجود ادویه فوق‌العاده کمیابی به نام ملانژ شهرت داره که توانایی‌های ماوراء‌طبیعی  به مصرف‌کنندگانش می‌ده، اما بدست آوردنش به شکل وحشتناکی دشواره. همینطور این سیاره بخاطر وجود بومیان وحشی و به ظاهر غیر متمدن و کرم های عظیم الجثه آدم خوار، بدنامه. کتاب اول با پیروزی پل بر رقیبانش به پایان میرسه و اون تبدیل به امپراتور کل کهکشان میشه. اغلب داستان های حماسی همینجا تمام میشن، اما وقتی صحبت از تلماسه میشه، این تازه شروع ماجراست.

❌ از اینجا به بعد همش اسپویله❌

  توی کتاب دوم به اسم مسیحای تلماسه چیزی به اسم پایان خوش وجود نداره. توی این کتاب، داستان ۱۲ سال بعد از پیروزی پل آتریدس روایت می شه، که حالا به عنوان امپراتور بر میلیاردها نفر حکومت می کنه. اگر کتاب اول یک داستان درباره به قدرت رسیدن پل بود، کتاب دوم درباره تلاش های اونه تا امپراتوری خودش رو از ازهم پاشیدگی حفظ کنه. و این در حالیه که با قدرت های مرموزش توی پیشگویی که حالا دیگه براش عذاب آور شدن، دست و پنجه نرم می کنه. پل با استفاده ازقدرت های ماورایی پیشگویی‌ش، حمایت حره مردها، قدرت مذهبی که از انتشار خرافات بین مردم نصیبش شده و ارتش بزرگ سادوکارهاش؛ دیگه مجبور نیست به طور فیزیکی با دشمنانش بجنگه.( هرچند که طی همین ۱۲ سال،  اون مسوول مرگ ۶۱ میلیارد انسان شده و بیشتر از هر امپراتور خونخوار در تاریخ آدم کشته، چون پیروان متعصبش که اون رو خدا میدونن، جهادی در کهکشان راه انداختن که ظلم و رنج زیادی رو برای مردم به همراه داشته.) از طرف دیگه بسیاری از نهادهای قدرتمند در جهان وجود دارن که میخوان با دسیسه تاج و تخت اون رو غصب کنن و نابودش کنن، و حالا پل باید از توانایی های ذهنیش استفاده کنه تا بتونه دوست و دشمن رو از هم تشخیص بده و تصمیم درست بگیره.
  با وجود ابعاد حماسی داستان، کتاب مسیحای تلماسه نسبت به کتاب اول، درون‌گراتر و محدودتره، حتی از نظر تعداد صفحات. داستان کتاب دوم خیلی نسیت به کتاب اول غم انگیز تره و صحنه های نبرد و پیروزی تقریبا تووش وجود نداره. لحن کتاب کاملا فلسفی عه و من فکر میکنم این تغییر لحن عمدی بوده ولی بر کیفیت داستان تاثیر منفی گذاشته و از جذابیتش کم کرده. اما پوینت مثبت کتاب اینه که توی داستان مسیحای تلماسه، هربرت اومده با استفاده از مفهوم سفر قهرمان و ساختار شکنی جالبش  (ادامه داستان بعد از پیروزی نهایی شخصیت اصلی ) این پیام رو به مخاطب خودش داده که حتی بزرگترین قهرمانان، حتی اونها که به اندازه پل آتریدس قدرت دارن، در نهایت صرفا انسان هستن. همون نقص ها و عیب های شخصیتی و تناقضات مردم عادی رو دارن، حتی شاید بیشتر.
جایی خوندم که نوشته‌ بود " اگر تلماسه درباره بالا بردن پل به آسمان بود، مسیحای تلماسه او رو به زمین بازگرداند."
چنتا نکته برای خود من توی داستان مجهول موند که احتمال میدم توی جلدهای بعد حل میشن، امیدوارم یعنی. یکی اینکه چرا و به چه علت پل مانع مرگ چانی نشد، قطعا چندین پایان برای زایمان چانی موجود بوده ولی پل فقط یک احتمال رو درنظر گرفت. چرا جور دیگه نه؟ و دیگه اینکه چرا چشم درونی پل خاموش شد؟ مسله دیگه اینه چرا پل همون موقع که متوجه شد چهره ساز توی دم و دستگاهش نفوذ کرده اونو نکشت؟ کلا یجور کارای مازوخیستی می‌کرد انگار که هیج توجیه منطقی نداشتن. مسله ایرولان و لقاح مصنوعی رو ول کرده بودن توی داستان و اصلا معلوم نشد چی شد و آخر اینکه مادر جسیکا چرا کلا بچه هاشو ول کرده بود؟
...
امیدوارم زودتر بقیه جلدها ترجمه بشن که بتونیم بخونیم شون.
ممنون از همخوان های عزیزم که هنوز کتابو تموم نکردن ولی با این حال بمن انگیزه و انرزی میدن همیشه♡♡♡ سه تا قلب برای سینا، نگین، یارا
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.