یادداشت محمدرضا سعادتی فرد

        🌀 «فانوسی که افسانه نبود» شگفتانه‌ای دیگر از #حمید_حسام 
خاطرات سردار شهید حسن تُرک

✔️ بهترین معرفی کتاب توسط خود نویسنده در صفحات آغازین:

«قصۀ زندگی بسیاری از شهدا را نوشته ام. در همۀ این سال ها هر وقت صورتِ یوسف مثالِ او به خاطرم می آمد، دست و دلم می لرزید و می گفتم: «حسن، تو نوشتنی نیستی!»...به‌راستی چه مغناطیسی در حسن تُرک بود که جذبه‌اش شهدا و حتی اولیا و علمای ربانی را مجذوب خود می‌‌کرد؛ برای عارف کامل، آیت الله آقا نجفی، «آهویِ تیزپا» بود و برای پدر معنوی لشکر انصارالحسین، آیت الله سید رضا فاضلیان، «یک امت» و برای خلاصۀ همۀ فضیلت ها، حاج حسین همدانی، «آهن ربا» و برای فرمانده و معلم نهج البلاغۀ سپاه همدان، محمود شهبازی، «منوّر» و برای حاج همت... و اما برای آنان که او را نزیسته اند شاید افسانه! 
بر این باورم که نوشتن از حسن ترک و امثال او «اذن دخول» می خواهد؛ از جنس اذن دخول هایی که زائر در آستانۀ حرم می ایستد و برای تشرّف سلام می کند و آرزو می کند که ولیِ خدا سلامش را جواب بدهد.
... منتقد حق دارد که انگشت اعتراض روی این قلم بگذارد و بگوید این قدر شهدا را دست نیافتنی و آسمانی نکنید! خواننده ای که جنگ را بیشتر در منظومه آدم‌های خاکستری یا سیاه کاویده هم حق دارد که فانوس را افسانه بپندارد اما من روح او را بر راستیِ این نوشتار گواه می‌گیرم و فاش گویم که حسن ترک #کلمه_طیبه بود او اهل #مراقبه و #محاسبه بود و آتش جنگ را #تازیانۀ_سلوک می‌دانست؛ تن را کتیبه زخم‌ها کرد و دل را آینه که انوار عنایتِ خدا بر آن بنشیند. 
برای نوشتن از چنین دردانه‌ای به امید «قبولِ حسن»، مقدمه را با تشرف به حرم سیدالشهدا در اربعین، چشم در چشم حرم، نوشتم».

📒 کتاب ۲ اسفند ۱۴۰۳ در همدان رونمایی شد. هم شهید را از کتاب های دیگر نویسنده می شناختم هم طرح جلد کتاب به یکباره در دلم نشست لذا در فکر خریدش بودم تا اینکه چند روز پیش در سالروز تولدم پیامکی از نشر شهید کاظمی برایم آمد: «هدیه تولد شما تخفیف ۳۰ درصدی» که اشتیاق دنیوی من را زیاد کرد اما چه فایده که پولی در بساط نداشتم. ۲۴ ساعت هم بیشتر زمان برای استفاده از تخفیف نداشتم. بعد از چندین ساعت پیامک دیگری آمد: «واریز: ....» جهت هدیه تولد از بستگانم. 
کتاب را خریدم، چند صفحه ابتدایی اش روح و جان من را گرفت. «به جای مقدمه» کتاب (که قسمتی از آن را در ابتدای یادداشت آوردم) مثل همیشه فوق العاده ای از حمید حسام بود. حالا مشغول مطالعه اش هستم ولی حیفم آمد معرفی کتاب را به زمان پس از مطالعه عقب بیندازم. شاید کسی دید، پسندید، خریداری کرد و از خواندش لذت برد و دعایی در حق ما. 
حقیقت این است بزرگان سیر و سلوک، انس با خاطرات شهدا را یک دستورالعمل سلوکی می دانند که روح را جلا می دهد و ما را به عالَم شهادت پرواز می دهد. پس حیف است که از این سفره، روزی نخوریم و از این شراب طهور سیراب نشویم. 

✔️ حمید حسام برای نوشتن این کتاب، به گفتۀ خودش از اسلوبی نامتعارف پیروی کرده است: «فانوسی که افسانه نبود» زندگی نامۀ مستندی است که آفت تخیّل دامنِ آن را نیالوده و در ساختار طرزی تازه و بدیع دارد؛ روایت زندگی شهید با زاویۀ دید اول شخص از زبان خود او.

 ✏️ متن کتاب از یکی از این سه راه حاصل شده است: 

۱. دفاتر چهارگانۀ یادداشت شهید حسن تُرک در موضوع محاسبات و مراقبات اخلاقی و روزنوشت های مناطق عملیاتی او از سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴.

۲. مصاحبه با ۸۴ نفر، اعم از خانواده و همراه و هم‌رزم، به مدت ۱۲۵ ساعت.

۳. مکتوبات تاریخی که به شهید حسن تُرک اشااراتی داشته اند؛ شامل پانزده کتاب.

 📌و اما چند خط طوفانی از کتاب که از نوشته‌های خود شهید حسن ترک، چند ساعت قبل از شهادتش است:

«سه شبانه روز است که نخوابیده ام. پشت این خاکریزِ نصفه نیمه فقط شهدا خوابیده اند و با خمپاره هایی که گاهی دوروبرشان منفجر می‌شود هم بیدار نمی‌شوند. هلی کوپترهای توپدار مثل لاشخور مدام بالای سرمان می‌چرخند. هیچ آمبولانسی سالم به خط نمی‌رسد. آخرین آمبولانس سه روز پیش آمد، از شهدا و مجروحان لبالب پُر شد، وقت برگشتن، موشک هلی کوپترها شکارش کردند. این سی چهل نفری هم که پشت خاکریز جادۀ فاو - ام القصر می‌جنگند یا موجی اند یا مجروح.
...سی چهل نفریم. اما خدا با ماست...گویا این جاده باریک و سرنوشت ساز تنگۀ أُحدِ دیگری است و سرنوشت جنگ به دستاورد عملیات والفجر ۸ در شبه جزیره فاو گره خورده و تمام توان جمهوری اسلامی به حفظ این جبهۀ هشت متری خلاصه شده است.
مجالی نیست که بیشتر بنویسم. جاده دارد می‌لرزد و صدای شنی تانک‌ها می‌آید.دلم گواهی می‌دهد که این آخرین یادداشت من باشد. امروز سه شنبه است و پشت این خاکریز پر است از آیت‌الله».

      
34

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.