یادداشت

امیلی ال
        نویسنده توی مقدمه‌اش میگه که موقع نوشتن این کتاب احساس اضطراب شدیدی داشته و خودش فقط می‌نوشته و می‌داده یکی دیگه تایپش کنه و در کل به سختی و زحمت اونو نوشته؛ اینطور به نظر میاد که گذشته‌ای وجود داشته که باعث نوشتن این کتاب شده که البته از این موضوع حرفی نمی‌زنه.

در ادامه میگه که وقتی چاپ میشه نظرات خوبی از منتقدا نمی‌گیره و همین باعث میشه که پشیمون شه چرا چاپش کرده و باید می‌ذاشته پنهونی منتشر بشه و این حرفا و میگه که بلافاصله بعدش یه مدت مریض میشه و بعد می‌بینه که کتابش با اقبال زیادی روبه‌رو شده و به چند زبون هم ترجمه شده اگه درست یادم باشه.

داستان از زبان اول شخص روایت میشه. یه خانمی که اسمشو نمیدونیم. کلا کتابش اینجوریه که اسامی افراد توش مشخص نیست. بیشتر از ضمایر یا عناوین استفاده میشه (من، شما، زن کافه‌چی، کاپیتان، سرایدار جوان و ...).

داستان بیشتر در خلال صحبت‌های این خانم و مردی که دوسش داره در طی یک روز در کافه‌ای که در بندری که بهش سفر کردن قرار داره میگذره و درمورد خودشون و -بیشتر- مرد و زن انگلیسی‌ایه که توی اون کافه هستن.

کلا ابهام در طول داستان در جریانه. چه درمورد چیزایی که از خودشون میگن و چه موقع صحبت‌کردن از بقیۀ چیزا از جمله اون زن و مرد؛ مثلاً در عین اینکه انگار شناختشون از اونا در حد آدماییه که معمولا وقتی میان به این شهر توی این کافه می‌بینن و چیزاییه که ازشون دیدن و شنیدن؛ همزمان از اتفاقایی حرف میزنن که بیرون از این کافه و حتی این شهر برای اونا افتاده.

یه جاهایی -همونجاهایی که نژادپرستانه به نظر میاد- انگار تجربۀ زندگی خودش -تو یه کشور استعماری- رو وارد داستان کرده.

کتاب جمع و جوریه، خوندنش همونقدر که می‌تونه ساده باشه به‌خاطر همین هالۀ مه و روند کندش می‌تونه حوصله‌سربر هم باشه یه جورایی. در کل کتاب بدی نیست ولی نسبت به کتابای دیگه‌اش کمتر دوسش داشتم.
      
6

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.