یادداشت
1403/9/30
خانم اوریانا فالاچی در این کتاب دست خواننده رو میگیره و به دل یکی از حماقتها و جنایتهای بشری یعنی «جنگ» میبره.جنگ ویتنام.خواهر کوچک خانم فالاچی یک روز از او میپرسه: « زندگی یعنی چی»؟ و فالاچی تصمیم میگیره برای یافتن پاسخ خواهرش سفری به ویتنام غرق در جنگ و خونریزی بکنه.چندین و چند آیتم در کتاب به چشم میخوره که همگی باعث میشه با یکی از بهترین آثار در ژانر خودش مواجه بشیم.نویسنده به مشاهده و خاطره نویسی صرف اکتفا نکرده و کتاب بسیار بیش از اینهاست. فالاچی مشاهدات خودش رو از جنگ بدون روتوش برای مخاطب به شکل روزمره نویسی تعریف میکنه.یکی از قسمتهای جالب این قضیه مربوط به روزی است که فالاچی همراه خلبانی که قصد بمباران کردن منطقه ای رو داره سوار هواپیما میشه و احساسات و مشاهدات خودش از این اتفاق رو روی کاغذ میاره. بخش مهم دیگر کتاب مصاحبه هایی است که نویسنده با افراد مختلف حاضر در جنگ انجام میده.از سرباز و زندانی و فرمانده گرفت تا افراد محلی و غیره.شاید جالب باشه که بدونید یکی از کسانی که فالاچی با او مصاحبه میکنه فردی است که عکسش روی ی جلد کتاب در حال شلیک مشاهده میشه! شیوه ی روایت دیگری هم استفاده شده و اون استفاده از دفترچه خاطرات سربازی است که روزانه اتفاقات حضورش در جنگ رو مینوشته تا روزی که زنده بوده.نامه هایی که خانم فالاچی پیدا میکنه که سربازی به معشوقه اش چندین و چند نامه نوشته.نامه هایی که وقتی مخاطب اون رو دنبال میکنه متوجه یک قصه پر غصه میشه و این روایات تاکید موکدی میشه بر کثافت بودن و بی رحمانه بودن جنگ. مجموعه ی روایات و مشاهدات و مصاحبه هایی که در کتاب آورده شده باعث میشه که با یکی از وحشتناک ترین و تلخ ترین متونی که من و شمای مخاطب در مورد جنگ خوندیم مواجه بشیم.الحق که با یک اثر ضد جنگ،مستند و بسیار خواندنی مواجه هستیم که هم خواننده رو به فکر فرو میبره و هم در قسمتهای مختلف کتاب به شدت متاثر و غمگین میکنه که از جنگ خواندن به نظرم باید همچین حسی رو در مخاطب ایجاد کنه.خواننده کتاب احتمالا بلافاصله پس از پایان کتاب مثل الیزابتا خواهر 5 ساله نویسنده از خودش میپرسه: «زندگی یعنی چی»؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.