یادداشت زهرا خراسانی
1404/3/30
از نوجوونی دختر تاجر ابریشم لیبرال و عشق بیسرانجامش به یک نظامی تا بزرگ شدنش و ازدواجش و مواجه شدنش با همون نظامی که حالا امپراتور فرانسه شده! اثر کلاسیک فاخر و قطعا مهمی بود و خوشحالم که خوندمش، دوست دارم چندتا نکته رو راجع به خود کتاب و ترجمه بنویسم: ۱. توصیفات کاملا به اندازه و متعادل بود و کمتر بود نسبت به کتابهای دیگه، مثلا کتابهای مونتگمری. ۲. تلفیق موضوعات تاریخی با داستان عاشقانه باعث میشد درصد عاشقانه بودنش از بقیه عاشقانه کلاسیک ها، مثلا ربکا یا جین ایر کمتر باشه. ۳. همین تاریخی بودن، از یه نظر خوب بود که ارزش آموزشی داره و میشه چیزی ازش یاد گرفت، ولی از طرف دیگه وسطهای کتاب یکم خستهکننده میشد. ۴. ترجمه خانم عبیدی آشتیانی عالی و روون بود مثل همیشه و کلمه سختی به چشمم نخورد. ۵. بعضی شخصیتها ارتباط فیزیکی و کلامیای بیش از حدی که باید، با هم داشتن، میدونم که تو اروپا شاید درواقعیت اینطوری بوده ولی به تصویر کشیدنش توی کتاب شاید خیلی مناسب نبود. مثلا روابط دزیره و ناپلئون بعد از قطع ارتباط و قبل از نامزدی، یا روابط دزیره با شوهرخواهرش، ژوزف. راجع به شخصیت دزیره و ناپلئون و هم حین خوندن کتاب یه سری نکته جالب بنظرم اومد. در رابطه با ناپلئون، چیزی که به فکرم رسید این بود که این آدمی که به عنوان رهبر نظامی و سیاسی مهم و تاثیرگذار توی تاریخ میشناسیمش، چقدر از خانواده و معشوقه و همه چیزش مایه گذاشت که این ناپلئونی که میشناسیم بشه، چقدر زندگی فردی خودش رو بیش از حد تحت تاثیر قرار داد! مثلا وقتی که دزیره رو اونطوری ول کرد و آخرسر ژوزفین رو هم طلاق داد، بنظرم اومد شاید اگر این دو نفر بهخصوص دزیره، اسمشون کنار ناپلئون نمیاومد ناپلئون لیاقت مشهور شدن توی تاریخ رو نداشت! تنها چیز قابل تحسینی که توی شخصیتش دیدم اراده و هدفمند بودنش بود، اونم برای اینکه از اوایل کتاب به اهدافش اشاره کرده بود و آخرسر بهشون رسید. و درمورد دزیره، هر چی بیشتر میگذشت بیشتر دلم براش میسوخت. دوتا از آدمهای مهم زندگیش یعنی ناپلئون و برنادوت، برای اهداف سیاسی آسیبهای زیادی بهش زدن. این که ناپلئون رفت دنبال یه دختر خوشگل تر با جهیزیه کامل تر و این که برنادوت برای جنگ های خودش، زمان های حساسی رو پیش دزیره نبود اصلیترین مثالهاشه از نظرم. درواقع انگار اولویت اول اعضای خانواده خودش نبود! البته این موضوع درمورد خواهرش صدق نمیکرد و این که کنار هم بودن توی مسائلی که براشون پیش میومد خیلی قشنگ بود بنظرم. مشتاقانه و بیصبرانه منتظرم فردا جلد دوم رو شروع کنم! :))
(0/1000)
زهرا خراسانی
1404/3/31
0