یادداشت یاسمن

یاسمن

یاسمن

1404/1/5

        داستان راجب دختری به اسم کنا (kenna) روآن است. داستان از لحظه ای روایت می‌کند که کنا بعد از ۵ سال حبس از زندان آزاد شده است و در مسیر حرکت به سوی شهری است که در آن نامزد خود را از دست داد و اکنون فرزند چهار ساله اش در این شهر نفس می‌کشد و زندگی می‌کند.
کنا محکوم به قتل نامزدش ، اسکاتی است و به همین دلیل هرگونه حق مادری از سوی دادگاه از او سلب شده است.
کنا برای دیدن دخترش به هر دری می‌زند و در همین مسیر با دوست صمیمی اسکاتی ، لجر آشنا می‌شود. آیا لجر راهی میانبر برای رسیدن به فرزندش است؟ آیا او سرانجام می تواند دخترش را ببیند؟
نویسنده برای بیان بهتر و قابل ملموس کردن احساسات داستان را از زبان کنا و لجر روایت می‌کند . قلم نویسنده روان است. خط به خط کتاب همراه با شخصیت‌های داستان درگیر احساسات متفاوتی می‌شوید. و ناخداگاه موقع خواندن گاهی چشمانتان از این همه احساس تر می‌شود.
پ.ن: کتاب به شدت احساسی و پر از غم بود. یک عاشقانه قشنگ از عشق مادر و فرزندی .
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.