یادداشت مریم
4 روز پیش
"همهچیز به خوبی و خوشی تمام میشود: و بعد از پایان خوش هم مرگ فرا میرسد." در یک جمله داستان رنج شش نسل. ایدهی نوشتن کتاب وقتی شروع شده که نویسنده تو سال ٢٠١١ به یه سری از نامهها و یادداشتهای پدربزرگش که تو آرشیو کا.گ.ب بودن، دسترسی پیدا میکنه. این یادداشتها باعث میشه اولیتسکایا نوشتن داستانی رو شروع کنه که نقشهای اصلی اون از آدمهای مختلفی تو روسیه(شوروی) الهام گرفتن. نقاط مبهم این یادداشتها و نامهها با تجربهها و زیست اولیتسکایا در سالهای مختلفی از دوران شوروی و پساشوروی پر شده. قلم اولیتسکایا که حتی وقتی کاملا برگرفته از دنیای خیال باشه واقعی بهنظر میرسه، این بار از دل واقعیت کلمهها رو تبدیل به داستان کرده. کتاب نقاط عطف مهمی مثل مرگ استالین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رو پوشش میده. علاوه بر اون زیست یک خانوادهی یهودی در شوروی و پاکسازیهای ضدیهودی در سالهای آخر استالین باعث میشه این خانوادهی همیشه به دنبال علم و هنر در آسیبپذیرترین شکلِ زیست در اون سالها باشن. این رمان مثل خیلی از داستانهای خانوادگی ما رو با تاثیر تروما و روابط شکستهی منتقل شده از یک نسل به نسل دیگه به واسطه انقلاب مواجه میکنه. اینکه نورا(نوهی یعقوب) که فقط یک بار در یازده سالگی پدربزرگش رو دیده تا کجا تحت تاثیر گذشتهی خودش و انتخابهای نسلهای قبلی قرار میگیره و نقشش تو این داستان صدوبیست ساله چیه سوال اصلی کتابه. اما علاوه بر اینها یعقوب اصلیترین شخصیت کتاب در تکتک این نقاط عطف و رنجهای زندگی جوری در همراهی با جریان اصلی زندگی پیش میره که واقعا این کتاب رو به یک کتاب الهام بخش تبدیل میکنه. یعقوب سالها در تبعید، اردوگاههای کار و هر شرایط سختی که متصور بشید زندگی میکنه. اما هیچوقت تا آخر زندگیش از یاد گرفتن و یاد دادن دست برنمیداره. یعقوب به شکلی اعجابانگیز درس زندگی میده و حتی تلاش نمیکنه شما رو به راه خاصی هدایت کنه. برای هر راهی ارزش قائله اما شما بعد خوندن روایت اولیتسکایا از زندگی یعقوب امکان نداره که بتونید مثل سابق به زندگی نگاه کنید. یعقوب کمترین کاری که باهاتون میکنه اینه که شما رو به مکثی در زندگی خودتون دعوت میکنه. بهتون مقالهها و نویسندههای خوبی پیشنهاد میده که بهشون مراجعه کنید. و از همه مهمتر شما رو به ستایش زندگی دعوت میکنه.
(0/1000)
نشر برج
4 روز پیش
1