یادداشت مجید اسطیری

        در این جلد آلنی طبیب (نوه گالان افسانه ای) به عنوان یک انسان با اخلاق بی خدا مهم ترین شخصیت داستان است و نادر با قرار دادن قلیچ بلغای که یک روحانی روشن ضمیر ولی رک است میخواهد یک مسئله مهم را بررسی کند: معنویت غیر دینی! نسبتا خوب حلاجی کرده این مسئله را و موقعیت آلنی بی شباهت به موقعیت پزشک رمان طاعون کامو نیست با این تفاوت که اینجا پزشک و روحانی که هر دو مدعی خدمت به انسان هستند سر جدل ندارند. فراز انتهای رمان که قلیچ میخواهد آلنی را به عرفان بخواند هم قابل توجه است و آلنی هم جوابی برای دعوت قلیچ ندارد چون قلیچ درباره مشکل جامعه حرف نمیزند، درباره مشکل درونی همه مصلحان اجتماعی حرف میزند. 
کلا این جلد از رمان دنبال حل کردن مشکل چگونگی مبارزه و حفظ اخلاق است و یاشا نمونه مبارز بی ترمز است که از معلم خودش آلنی میبرد و در تهران جز نفرت نمی بیند. تهران آینه ای برای خود اوست. ولی آلنی و همسرش برای خدمت به مردم صحرا حاضر میشوند به پایتخت بیایند و آزمون طب بدهند. نویسنده آن بخش از مدرنیزم که واضح تر در خدمت انسان است را میگیرد و به بقیه اش با بدبینی و تسخر نگاه میکند. از جمله بخشهای درخشان مربوط به ماجراهای خنده دار ثبت شناسنامه برای مردم صحرانشین ترکمن:

"عاقبت، ثبت احوال، به صحرای ترکمن هم رسید. اعلامیه دادند که همه باید نام و نام خانوادگی داشته باشند، همه باید سجل احوال داشته باشند. بعد از این، هرکس که سجل احوال - که نشان میدهد صاحب آن کیست، اهل کجاست، پدرش کیست، مادرش کیست - نداشته باشد، از نظر دولت، آدم حساب نمی شود. از نظر دولت، اصلا وجود ندارد. بنابراین، اگر این آدم با دولت حرفی داشته باشد، نمی تواند حرفش را بزند. آدمیزاد کسی ست که سجل احوال داشته باشد."
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.