یادداشت روژان صادقی

        من همچین ادمی هستم که کتابی به شدت احساسی را-در صورتی که به هیچ وجه نشان نمیدهد احساسی باشد- با مزخرف ترین کاراکتر ممکن میخوانم و بهش لعنت میفرستم که مجبورم ادمی به نکبتی تو را تحسین کنم و در عین حالِ   اینکه کمی مانده تا بغض کنم و دلم بسوزد به حال بدبخت هایی که گیر این زبان نفهم از خود راضی مغرور افتاده اند،راک ترین اهنگ ممکن را گوش میدهم و لذت میبرم ازش به اندازه تمام لحظه هایی که در اتوبوس صدای اهنگ را تا ته زیاد کردم بلکه بغل دستیم هم بشنود اهنگم را و بلکه بفهمد راک چه معجزه ایست که در دنیای موسیقی رخ داده
و زیر کم ترین نور ممکن،ساعت یک و سی و چهار دقیقه بامداد دست و پا میزنم تا بتوانم کلمه ها را از هم تشخیص بدهم و تمام کنم این کتاب را که همچنان نمیدانم باید دوستش داشت یا نه
------------------------------
من این ریویو رو وقتی برای بار دوم این کتاب رو خوندم واسه خودم نوشتمش و الان تنها چییزی که فرق کرده اينه که نکبت بودن شخصیت اصلی داستان به اندازه قبل آزارم نميده. حداقلش خودش اعتراف داره میکنه که من آدم خوبی نیستم و پر از عیب و نقصم. اينه که باعث ميشه دوسش داشته باشم!
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.