یادداشت نرگس عمویی

این داستان یک جورهایی بامزه ست
        خب داستان پسری بود که خودش‌و کم می‌بینه، توانایی‌هاشو نمی‌بینه و دچار افسردگی می‌شه. و عمده‌ی داستان، روند و راهیه که برای غلبه در پیش می‌گیره. من درگیر افسردگی نبوده‌ام( حداقل تا جایی که خودم خبردارم!) ولی روزهایی که نشه و نخوایم و نتونیم و کلافه‌شیم و "آینده چیه؟"، "راهم درسته؟"، "اگه آخرش نتیجه‌ای که می‌خوام نشه چی؟"، "اگه طبق برنامه‌هام پیش نره؟ معلومه!فاجعه! دیگه همه چی تمومه." ، "من یه بازنده‌م." رو همه داریم تو مقاطع مختلف تو زندگی و این چیزیه که باعث شد این داستان و تموم قسمت‌هاش اعم از نشدن‌ها و ول‌کردن‌ها، خود‌کوچک‌بینی‌ها و تصمیمات بدگرفتن‌ها، سعی‌ها برای جبران، دست‌وپا زدن بین خواستن و نخواستن و... برام قابل لمس و درک باشه و بیشترین امتیاز رو بهش بدم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.