یادداشت ملیکا خوشنژاد
1401/12/23
وقتی حدود ده سال پیش برای اولین بار این کتاب را خواندم، پیش از آنکه جمهورافلاطون را خوانده باشم، احساس حیرتزدگیام خیلی خیلی بیشتر از این مواجههی دوم بعد از این همه سال بود، اما همچنان فکر میکنم این کتاب اثر بدیع و ارزشمندی است در بهتصویر کشیدن واقعگرایانهتر نظامی که در ظاهری دلفریب، آزادی را از آدمها سلب میکند. شاید وقتی حرف از دیستوپیا یا پادآرمانشهرها میزنیم بیشتر یاد ۱۹۸۴ ارول بیفتیم، اما این کتاب گرچه دربارهی دیستوپیایی در آینده است، با دیستوپیایی ارولی فرق میکند. اتفاقاً بهنظرم نظامهایی که در ظاهر وحشتناک و مستبدانه بهنظرنمیرسند و در وهلهی نخست گویی آدمهایی شاد و بیدغدغه دارد که تمام مشکلاتشان برطرف شده است، از دیستوپیاهایی که آشکارا بد و فلکزدهاند ترسناکترند. در پادآرمانشهر هاکسلی ما با آیندهای مواجهایم که گویی در آن برای تمام مشکلات چارهای درنظرگرفته شده است، اما پلاستیکی بودن آدمهای این جامعه و کل ساختار حاکم بر آن باعث میشود خون در بدن خواننده منجمد شود. خوشحالم که دوباره خواندمش، چون این بار بیش از پیش توانستم به زیروبمها و واقعگرایی کوبندهاش پی ببرم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.