یادداشت ꧁༒☬ 𝓜𝔂𝓼𝓽é𝓇𝓪 ☬༒꧂

        ✨ کتاب اگر فانوس‌ها حرف می‌زدند برای من مثل پنجره‌ای بود رو به گذشته‌ای پر از درد و اندوه؛ گذشته‌ای که در هیروشیما رقم خورد. داستان، با زبانی ساده و لطیف، رنج انسان‌هایی را بازگو می‌کند که ناگهان همه‌چیزشان در آتش و خاکستر فرو ریخت.

هر صفحه‌اش یادآور روزگاری بود که مردم هیروشیما با سختی‌های غیرقابل‌تصور دست‌وپنجه نرم می‌کردند؛ با از دست دادن خانه‌ها، خانواده‌ها و حتی امیدشان. اما در دل همان تاریکی، فانوس‌های کوچک، نشانه‌ای از عشق و انسانیت باقی مانده بودند.

این روایت برایم هم غمناک بود و هم زیبا؛ غمناک چون درد آدم‌ها را لمس می‌کردم و زیبا چون در دل آن همه ویرانی، هنوز نشانه‌هایی از امید و زندگی می‌درخشید. انگار فانوس‌ها نه فقط روشنایی، بلکه خاطره‌ها و آرزوهایی بودند که نمی‌خواستند فراموش شوند.

کتاب اگر فانوس‌ها حرف می‌زدند به من یاد داد که پشت هر فاجعه‌ی بزرگ، قصه‌های کوچکی از عشق، مقاومت و دلتنگی پنهان است… قصه‌هایی که باید شنیده شوند تا هیچ‌وقت تکرار نشوند.
      
502

33

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.