یادداشت مهسا کرامتی
1402/6/18
داستان از زبان دختری روایت میشه که پدری که گذشتۀ تلخی رو باهاش داشته رو از دست داده و حالا با پسری آشنا میشه که خیلی ایدهآل به نظر میرسه و بقیۀ ماجرا. اوایل خوندنش یاد رمانای ۹۸یا افتادم. چیزای مشترک زیادی بینشون بود و البته تفاوتی که به این کتاب ارزشی رو میداد که اون رمانا نداشتن و اون مسئلۀ مهمی بود که بهش پرداخته بود و حرفی بود که برای گفتن داشت و شاید این قالب ساده و عامیانه، اون چیزی بود که کمک میکرد تا راحتتر خونده بشه و عدۀ بیشتری بخوننش. با توجه به این مورد خیلی از اتفاقا قابل پیشبینی بود ولی حتی با توجه به اسم کتاب، پایانش قابل پیشبینی نبود؛ لااقل برای من که تا لحظۀ آخر سعی میکردم امیدوار بمونم. نمیدونم ولی شاید چون این رمان منو یاد اون رمان آبکیا مینداخت دوست داشتم مثل اونا پیش بره ولی اینطور نبود؛ پایانش هم واقعبینانه بود هم جوری که دل خوانندههای عزیز نشکنه. چیزایی بود که توی این کتاب آزارم داد و اون چیزا؛ همونایی بود که توی واقعیت هم وجود دارن. کتاب روونی بود. اونقدر خاص و مهم نبود که توصیه کنم به حتماً خوندنش. غمگینم کرد. همین. پ.ن ۱: ظاهراً فیلمش قراره ساخته بشه و ۲۰۲۴ بیاد. پ.ن ۲: ظاهراً این کتاب جلد دومی هم داره به نام «ما شروعش میکنیم». پ.ن ۳: ظاهراً جلد دومش بهخاطر استقبال از جلد اول نوشته شده و چیز خاصی نداره؛ بنابراین با لبخند بار نخوندنش رو از روی دوشم کنار میذارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.