یادداشت محمدرجا صاحبدل

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)
        کتابی خواندنی و گیرا 
کتاب که تمام شد، نزدیک صورتم گرفتم‌اش. انگشت شستم را کم‌کم بر روی صفحاتش شل کردم تا برگه‌هایش یکی‌یکی در بروند و نسیم کتاب به صورتم بخورد.

کتاب خواندنی‌ای بود. حتما که من کم توفیق بوده‌ام تا از حضور ایران در جبهه مبارزه با داعش و مدافعان حرم چیزی بخوانم اما حقیقتا چند کتاب استخوان‌دار و قوی نوشته شده‌است؟

اول از همه خدا را شاکرم که از قبل همراهی آن با #حلقه_جمع_خوانی_مبنا، #همسایه‌خوانی نصیبم شد. چه راوی و چه روایتگر الحق سنگ تمام گذاشته‌اند. نحوه روایت بسیار زیبا و پرکشش بود. رفت و برگشت ایران و سوریه عالی درآمده بود.
و دوم آنچه در ادامه می‌آید به هیچ‌وجه به منزله نادیده گرفتن نیت‌های خالصانه و تلاش‌های صرف شده نیست، بلکه صرفا به عنوان یک مخاطب عام آنچه به ذهنم می‌آید را می‌گویم. شاید پاسخی بشنوم و یا شاید اصلاحی را سبب بشوم...
۱. بهره‌مندی از تصاویر رنگی بسیار راهگشا بود، کاش منابع تصاویر نیز ذکر می‌شد. ضمن آنکه صحافی صفحات رنگی در مواردی مرتب نبود.
۲. در استفاده از شعرهای کاظمی، شاعر افغانستانی و نیز فرازهای دعای زیارت جامعه، ای کاش منبع ذکر می‌شد.
۳. مخاطب کتاب اگر من عامی هستم ورود به توضیحات پزشکی چه ضرورتی داشت(ص۲۱۵).
۴. اصطلاحات تخصصی در مرتبه اول باید داخل گیومه باشد.
۵. برخی جملات توپر bold شده‌است (ص۱۶۹)؛ برخی هم ایتالیک (ص۱۸۶) و گاه حتی یک کلمه (ص۱۹۰)؛ معلوم نیست چرا.
والسلام
      

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.