یادداشت علیرضا فراهانی
1404/1/16
این طور مینویسم که برای به دست آوردن اطلاعاتی موثق در حوزهی تعریف و کارکرد روشنفکری دینی با ادبیات مورد قبول در علوم انسانی کتاب خوانش خوبی دارد. اهمیت این کتاب در این است که پس از مقدمات لازم دقیقا به شاخهای از روشنفکری با نام روشنفکری دینی میپردازد و اجزاء آن را از دید منابعی که به آنها دسترسی پیدا کرده بررسی میکند. فهرست منابع کتاب، یکی از غنی ترین فهرست هایی است که در آثاری از این دست می توان یافت. این کتاب به جز یک مقدمه، شامل شش فصل است. فصل اول به روشنفکری و ریشه های آن در غرب می پردازد. فصل دوم به نقش دین در دگرگونی های اجتماعی اشاره دارد. فصل سوم به روشنفکری و فصل چهارم به روشنفکری دینی اختصاص یافته است. در فصل پنجم به انواع مفسران دینی و قرائت های رایج از دین توجه می شود و در فصل آخر نقش و تاثیر این قرائت در دگرگونی های اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. از میان این فصل ها، چند فصل اول کتاب یا رساله ساخت و بافت منسجمی ندارد. چنان است که گویی مطالبی از این سوی و آن سوی و از این منبع و آن منبع گرد هم آمده و به زحمتی دنبال هم قرار گرفته است. در عوض فصل روشنفکری دینی که پیداست بیشتر مورد علاقه و توجه نویسنده بوده و موضوع اصلی کتاب هم هست با تسلط به نگارش درآمده است. عباس کاظمی ساخت فکری رساله خود را بر این بنا می کند که ضمن تشریح هر موضوع، فرق میان گرایش های گوناگون فکری در درون یک نحله اصلی را تا آنجا که می توان از روی اسناد و منابع دریافت روشن کند. برای مثال در گروه بزرگی که به سنت گرایان شهره اند، بین احیاگرایان دینی و سنت گرایان فرق می گذارد. به نظر نویسنده احیاگرایان دینی مانند مرتضی مطهری و آیت الله خمینی، پروژه دینی سازی جامعه جدید را دنبال می کنند و احیاگرایان، "اگرچه بنیادهای مدرنیته را نمی پذیرند" اما "آن را تمام و کمال در پرانتز نمی گذارند"، در حالی که برای سنت گرایان "گویا دوره ای به نام مدرنیته وجود ندارد. احیاگرایان تلاش دارند که دنیای مدرن را درک کنند و در یک دفاع عقلانی از دین، به نوعی سنت را در مدرن بازتولید کنند. وی در تفاوت بین احیاگرایان و روشنفکران دینی می نویسد: "روشنفکران دینی از طریق کوچک سازی دین و تضعیف فقه و تأکید بر اخلاق، به بقای دین (و یا معنویت) در عصر مدرن دل بسته اند. احیاگرایان بالعکس، به واسطه فربه سازی فقه و اصلاحات بنیادی در آن، به بازسازی جامعه مدرن بر اساس دین امید بسته اند. وی می گوید شهریور ۱۳۲۰ به بعد نقطه عطفی برای روشنفکری دینی ایران به حساب می آید زیرا از آن زمان با پدید آمدن کانون های اسلامی، این طرز تفکر در ایران رشد خود را آغاز کرد. فعالیت روشنفکران دینی از دهه ۴۰ به بعد است که نمایان می شود و از این دهه است که شمار آنان در دانشگاهها و در بین دانشجویان فزونی می گیرد و فعالیت شان به کمک روحانیت توسعه می یابد. در همین سالها حسینه ارشاد به صورت کانون نیرومند روشنفکری دینی در می آید و بدل به پایگاه مهمی برای روشنفکران دینی می شود. از نظر خاستگاه روشنفکران دینی، مولف می گوید آنان بیشتر از میان مردم دیندار و موسسات مدرن دینی برخاسته اند و پایگاه اجتماعی آنان طبقات متوسط و نوظهور است. میدان عمل روشنفکران دینی نیز مانند دیگر روشنفکران، دانشگاهها، انجمن ها و کانون هایی مانند کانون نویسندگان و روزنامه نگاران است. نویسنده می گوید "میدان های روشنفکری دینی در حال حاضر به سرعت در حال افزایش است" و موقعیت مذهبی به روشنفکران دینی کمک کرده است که بتوانند دست کم در برخی موارد با روحانیت همکاری کنند و از ابزارهای سنتی مانند مسجد، خطابه، حسینیه، کانون های اسلامی بهره ببرند. هرچه زمان گذشته روشنفکران غیر مذهبی و دینی به هم نزدیک تر شدهاند. "روشنفکران غیر مذهبی به دلیل آنکه تا اندازه زیادی در موقعیت حاشیه­نشینی با روشنفکران دینی مشترک اند، ارتباط بیشتری با آنان یافته اند. اگر روشنفکران دینی تا قبل از انقلاب، مورد پذیرش این دسته از روشنفکران واقع نمی شدند، بعد از انقلاب بالاخص در دهه اخیر، به دلیل اقتدارشان در تغییر آرایش نیروهای اجتماعی – سیاسی مورد اقبال بسیاری قرار گرفتند. رساله جامعه شناسی روشنفکران دینی در ایران می گوید در دهه اول انقلاب "پروژه دینی کردن جامعه"، بر "پروژه مدرن سازی جامعه" غلبه داشته اما بعدها در دهه شصت و هفتاد روشنفکران و بویژه روشنفکران دینی پروژه ایدئولوژی زدایی را بر عهده گرفتند. آنان با طرح بسیاری از مباحث همانند رابطه "دین و آزادی"، "عقل و آزادی" و "دین و دموکراسی"، "دین و سیاست"، "دین و کثرت گرایی دینی" و "دین و حقوق بشر" تلاش کردند تا به تدریج دین را با اجزا و نهادهای جامعه مدرن سازگار نمایند
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.