یادداشت آزاده اشرفی
1403/12/1
کوزیمو پیوواسکو دی روندو میان درختها زندگی کرد زمین را همواره دوست داشت ولی به آسمان پرواز کرد بارون درختنشین شاید در همین نوشته روی سنگ قبر خلاصه شود. ایتالو کالوینو با ایدهای جسورانه و بدیع، ما را با دنیایی آشنا کرد که شاید بخشی از زیست خود و یا رویاهاش بوده. نویسندهای که از کودکی با طبیعت و گیاه دوست شده و مگر برای خلق یک اثر جاودان، چیزی جز احساس ناب و آگاهی لازم است؟ کالوینو استعدادش را در این راه به کار گرفت و انصافا که در پرورش و بهانهتراشی ایدهاش چیزی کم نگذاشت. داستان از یک طغیان آغاز میشود. پسری دوازده ساله که بر خلاف حرکت جمعی خانوادهاش، دست رد به سینه خواهر دیوانهاش میزند و این سرآغاز رستن اوست. که شاید بشود گفت کوزیمو بذری بود که با این سرکشی، جوانه زد. کوزیمو ادامه حیاتش را روی درختها رقم زد. بیآنکه نقطه ضعفی برای مخاطب باقی بگذارد و جایی برای انگشت گذاشتن. جایجای داستان اگر بخشی باورناپذیر نوشته میشد، پیشزمینه تفکری فانتزی قبلش زده شده بود. که ما باور کنیم در دنیای درختها، زندگی اینطور است. در طی داستان شاهد تغیرات زیادی هستیم. آدمها در کنار کوزیمو قرار میگیرند و به واسطه تفکر او، تغیر میکنند. کوزیمو تاثیرگذار است. با کتاب، با هوش و آگاهی، با تجربه و حتی با سکوت. کوزیمو راه خودش را هموار میکند و در دنیای خودساختهاش دنبال تایید کسی نیست. و شاید همین دور بودن از نگاه قضاوتگر آدمها، آسودگیاش را رقم میزند. کوزیمو در طول داستان از نوجوانی دوازدهساله، به بارونی باتجربه تبدیل میشود. کسی که مقاله مینویسد، رهبری بلد است، لایحه طرح میکند، عاشق میشود، میجنگد و تصمیم میگیرد، تا جایی که نقطه شناسایی اومبروزا میشود. ناپلئون را کنجکاو به دیدار خودش میکند. کوزیمو نقطه محک آدمها میشود. چرا که زمین از روی درختها شکل واقعیتری دارد و به نظر من این شجاعانهترین استعاره کتاب بود. آدمی که مردم را از لای برگها میبیند و هر درختی را برای کاری در نظر میگیرد که نمادی را معرفی کند. درختها و جانوران برای او ابزار زندگیاند. کوزیمو بر مردم زمین تسلط دارد و آدمها برای دیدنش مجبورند سرشان را بالا بگیرند، بالا را نگاه کنند و از زمین کنده شوند. بارون قانع است و هوشیار، و این وجه تمایز دیگر اوست که هر تعلقی را پس میزند. پولی ندارد و هر چه به دست میآورد خرج کتاب میکند، در بند مقام و اسم نمیشود و خوراکش را خودش تهیه میکند. جدایی از زندگی بورژوایی که فقط مصرفکننده باشد و مکنت و منال پیش چشمش پوچ باشد. بارون حتی روی درختها هم طغیانگر است و روحیه رهبریاش را حفظ کرده. هر تفکری را نمیپذیرد و جدایی از زمین به معنای جدایی از مردم نیست. حواسش به سیاست و جامعه و مذهب هست. مردم برایش ارزشمندند. کوزیمو روی درختها وارستگی را تمرین کرد، طوری که از عشق اورسولا دست کشید که مبادا او را مجبور به ماندن کند. و چشم از ویولا، که شاید تنها نقطه اتکا پس از درختان بود، فرو گرفت و از قیدش رها شد. چرا که هیچ عشقی نباید به رهایی و کرامتش آسیب میزد. و این نگاه را کوزیمو مدیون درختان و آزادگیشان بود. بارون درختنشین نقاط قوت زیادی داشت اما به عقیده من نقطهضعف بزرگ داستان، زاویه دیدش بود. راوی ناظر داستان که برادر کوزیمو بود بخشهایی را روایت میکرد که گاها در فکر کوزیمو و یا حتی خلوت او بود که برای من از همان ابتدای داستان دلزننده بود. یک سوم پایانی داستان علیرغم اینکه به بخش مهمی از تاریخ اشاره داشت اما خستهکننده بود گرچه به نظرم دستی در روند تغیر شخصیت داشت. بارون درختنشین/ ایتالو کالوینو ترجمه پرویز شهدی نشر چشمه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.