یادداشت "liar"

"liar"

"liar"

1404/6/29 - 10:31

        اولین نمایش نامه ای بود که میخوندم و همچنین اولین چیزی که از شکسپیر میخوندم 
خود داستان به خودی خود جالب بود نمیتونم بگم که اون اندازه که باید به نظر بیاد کشش داشت با نه ولی به هر صورت من رو ترغیب به خواندن می‌کرد حتی اگر دلیل منطقی و واضحی براش نداشتم 
داستان درباره یه تاجر ونیزی به نام آنتونیو ئه که دوستی به نام بسانیو داره این دوستش پول میخواد تا بره و از دختر مورد علاقه اش که پورشیا نام داره خواستگاری کنه ولی این آنتونیو در همون لحظه پول مورد نظر رو نداره و این بسانیو هم به طور کلی ورشکسته است و این موضوع بر همه اشکاره پس این دو به پیش تاجری یهودی به نام شایلاک می‌روند و بسانیو از هردو بابت پول قول میگیره یعنی در واقع از شایلاک با اعتبار آنتونیو تقاضای پولی رو میکنه که آنتونیو در همان لحظه نداره بعد خود آنتونیو برای امضای قرار داد میاد و من فکر میکنم خیلی هوشمندانه این موضوع که قرض نگرفته هرگز و بعد از اون ربح نگرفته و ربح نداده رو مطرح میکنه و از اونجایی که داره اولی رو نقض میکنه در واقع مانعی برای نقض دومی به نظر نمیرسه ولی خودش هم به طور مستقیم به این موضوع اشاره نمیکنه و صرفا این موضوع رو گوشزد میکنه چون هردو می‌دانند که شایلاک ربح خود را میخواد. سپس شایلاک به او می‌گوید که ربح میخواد چرا که آنتونیو بار ها به او توهین کرده و چوب لای چرخش کرده است و حالا هم آنتونیو به عنوان دوست نیامده تا به این عنوان ربحی به او اختصاص نیابد آنتونیو لحظه ای به نظر موافقت می‌کند و می‌گوید که باشد به عنوان دشمن ربحت را بگیر ولی در اینجاست که شایلاک تسلیم می‌شود و می‌گوید که این فرصت را برای دوستش از دست نمی‌دهد و در نتیجه به جای ربح از آنان تقاضای نیم پوند گوشت آنتونیو را می‌کند (نمیدانم این بخش را درست متوجه شدم یا نه ولی با همین روش فهمیدنم خوشحالم) بعد از این ماجرا ها بسایو می‌رود و پورشیا را به دست می‌آورد و بعد وقتی بر می‌گردد که آنتونیو در دادگاه است و بعد پورشیا در هیبت یک وکیل جوان می آید و آنتونیو را با هوش و فراست نجات می‌دهد و در آخر هم همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود
نکته خیلی جذابش برای این بود که، همانطور که در مقدمه هم اشاره شده، شخصیت ها کار های بسیار دور از ذهنی می‌کنند ولی همچنان بسیار عادی و شبیه انسان های معمولی جلوه می‌کنند و این بدان دلیل است که شکسپیر با هوشمندی هیچ کس را نیکی مطلق یا هیچ کس را بدی مطلق تصویر نمیکند و این است راز شگفت انگیز نوشتار او 
و این موضوع به راحتی در شخصیت شایلاک قابل مشاهده است‌ . البته که من نمیدانم وضع نظر جامعه اروپا در سده شانزدهم در مقابل یهودیان چگونه بوده است ولی با توجه به کتاب چندان مناسب نبوده؛ و اینجاست که شکسپیر بسیار جلوتر از زمانه خودش است زیرا که در آن دوران که احتمالا نژاد پرست نبودن اساسا مطرح نبوده و یا حتی ارزش طلقی میشده، او شایلاک را شیطانی بی انتها تصویر نکرده هرچند که برایش راحت بود؛ بلکه او را منطقی ساخته است. رفتار او نتیجه سال ها جور علیه ملت اوست و همه خباثتش با توجه به ارزش ها گذشته او قابل توجیه می نماید و این آن چیزیست که در این کتاب مرا شیفته خود کرد.
      
180

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.