یادداشت محمدحسین بنـکدارتهرانی

        صفحه‌به‌صفحه با ماجراهای شیطنت‌آمیز پسر کوچولوی باهوشی که در خانواده‌ای فقیر و تهیدست روزگار می‌گذراند پیش می رویم. با موفقیت‌هایش، خوش‌دلی‌هایش، آتش‌سوزاندن‌هایش و خیال‌بافی‌هایش.
برگ‌به‌برگ که پیش می‌رویم با پاجوش درخت پرتقالی آشنا و دوست می‌شود که همدم اوست. چیزی که ضجر آور است صحنه‌های وحشتناکی است که کودک پنج‌ساله کتک‌ می‌خورد.
آن میان با مردی میان‌سال به مرور دوست می شود و انس می‌گیرد. روزی سر کلاس متوجه می‌شود که ماشین مرد با قطار تصادف کرده و روزگار بر کودک کوچک تیره و تار می شود و از دهشت این از دست دادن تا پای مرگ می رود .... حالا سال‌ها از آن روزها گذشته و آن کودک خرد، امروز داستان خود را برای ما نوشته است.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.