یادداشت
1402/6/28
3.9
184
بادام احساس داشتن و درک کردن از موضوعاتیست که در روزمره خواه نا خواه با آن مواجه هستیم. برخی در این میان با ادبیات محترم یا نامحترم اتفاقات پیرامونشان را به اهمیتشان نمی گیرند. اما همین انجام دادن عمل دایورت و انتقال؛ یعنی آن را پیشتر حس کرده اند و دوست ندارند مجدد مبتلا به آن حس ناخوشایند بشوند. پس اینان نیز از قوهی حس بهرهمند میباشند. کتاب «بادام» یک داستانِ فانتزیِ کرهای می باشد که نوجوانی را به تصویر می کشد که فاقد هرگونه احساسات است. از ترس گرفته تا احساس خوشحالی و ناراحتی. اما اینکه چرا اسم بادام را بر روی این کتاب گذاشته اند باید خودتان بخوانید تا متوجه شوید. اما همینقدر بگویم که همهی ما در ذهنمان بادام داریم، و حالا ممکن است برخی این بادام را نداشته باشند که اگر نداشته باشند در جهان خون و خون ریزی به پا می کنند. به گمانم هر یک از سیاستمداران ابرقدرتهای پوشالی جهان نه تنها بادامی در مغزشان نیست، بلکه دوست دارند بقیهی مردم نیز بادامی نداشته باشند. بگذارید ساده تر بگویم: اگر این کتاب، خیالی نبود شاید شما در بین آن گردن کلفت هایِ کودک کش به دنبال شخصیت اصلی این داستان می گشتید. تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی محمدامین رنجبری ۱ شهریور ۱۴۰۱
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.