یادداشت SHIVA

SHIVA

SHIVA

3 روز پیش

        «من لیاقتم خداحافظی بهتری بود»، خانه ای ست برای دلتنگی‌هایی که هرگز بلند گفته نشدند؛ زخم‌هایی که به جای خون، سکوت نشت می‌دهند.
آخیرا با قلمی که نه فریاد می‌کشد، نه گریه می‌کند، بلکه زمزمه می‌شود ــ میان خطوطی کوتاه اما عمیق ــ از رنجِ بی‌هیاهویی می‌نویسد که همه‌مان، به نحوی، روزی آن را زیسته‌ایم.
این کتاب، دفترچه‌ی خاطرات کسی نیست؛ آینه‌ی بی‌قابِ ماست در شب‌های کش‌دار و خاموش. جایی که یک "سلام" می‌تواند دلتنگی بیاورد، و یک "خداحافظ"، سال‌ها طول بکشد.
آخیرا کلمات را چنان با ظرافت کنار هم می‌چیند که گویی هر جمله، تکه‌ای‌ست از بغضِ فروخورده‌ی جهان؛ جهانی که آدم‌هایش بلد نیستند بمانند، و آن‌هایی که مانده‌اند، هنوز نتوانسته‌اند بفهمند چرا.
اما شاهکارِ این اثر، در همین چیزهاست که «نگفته» می‌مانند.
نه داستانی دارد، نه شخصیت مشخصی، نه فراز و فرود روایی معمول. اما هر صفحه، روایتِ نانوشته‌ی هزارها دل است. آخیرا استادِ سکوت است؛ سکوتی که گاهی بلندتر از هر فریادی حرف می‌زند.
جملات، کوتاه‌اند؛ بی‌ادعا، بی‌آرایش. اما هر واژه، درست مثل زخمی قدیمی، بی‌خبر باز می‌شود. می‌سوزاند. بعد آرام می‌نشاندت.
کتاب، بی‌آن‌که التیام بدهد، درکت می‌کند. و این، بزرگ‌ترین تسلیِ ممکن است: درک شدن، بدون آن‌که مجبور باشی همه چیز را توضیح بدهی.
در جهانِ پرشورِ امیدها و انگیزه‌سازی‌های توخالی، آخیرا جرأت کرده است از ضعف بنویسد، از شکست، از فرسودگی. از عشق‌هایی که نیمه‌کاره ماندند و جمله‌هایی که هیچ‌گاه در زمانِ درست گفته نشدند.
اما هیچ‌چیز در این کتاب التماس نیست؛ حتی آن‌جا که درد، لبریز می‌شود. حتی آن‌جا که نویسنده از تنهایی حرف می‌زند، باز هم کرامت کلمات حفظ شده؛ و همین، اثر را از فروغلتیدن در سانتی‌مانتالیسم نجات داده است.
او به جای آن‌که عشق را بزرگ جلوه دهد، از ریزترین ترک‌های دل می‌نویسد. از پیام‌هایی که "دیده شدند، اما جواب داده نشدند". از آدم‌هایی که رفتند، بی‌آن‌که درک کنند چه چیز را با خود بردند.
و همین‌جا، جادوی اثر رخ می‌دهد: خواننده، خود را جای نویسنده نمی‌گذارد؛ خودِ نویسنده می‌شود. جمله‌ها مثل نامه‌هایی‌ست که یک‌بار برای تو نوشته شده‌اند، اما فرستاده نشده‌اند.
و در نهایت، «من لیاقتم خداحافظی بهتری بود»، نه فقط یک کتاب، که نوعی تجربه‌ی زیستن دوباره‌ی اندوه است.
اندوهی که نه می‌خواهد فراموش شود، نه التیام. تنها می‌خواهد دیده شود، فهمیده شود، و شاید... با آن کنار آمد.
و گاهی، شجاعت یعنی بگویی: «من لیاقتم، خداحافظی بهتری بود...»
سپاس، آخیرا، برای این زمزمه‌ی بی‌صدا. برای اینکه یادمان آوردی گاهی، شجاع‌ترین اعتراف، این است که بپذیری: هنوز دلت برای کسی تنگ می‌شود که دیگر نیست.
      
9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.