یادداشت زهرا عشقی مُعز
14 ساعت پیش
خیلی غم انگیز بود:( موقع خوندنش کاملا چهره ام محزون شده بود. همه ما بادکنک هایی داریم که از خاطرات و تجربیات مون تشکیل شدن، بادکنک های رنگارنگ که هرچقدر عمر زیسته مون بیشتر باشه تعداد شون و تنوع رنگ هاشون بیشتر هست. پدر بزرگ کلی بادکنک دارد، اما کم کم بادکنک ها از دست می روند و دیگر هرگز به دست نمی آیند.. . در پایان همه بادکنک های پدر بزرگ از دست میرود، و پدر بزرگ فوت میکند، اما! خاطرات پدر بزرگ را نوه اش به ذهن میسپارد و به نحوی بادکنک از دست رفته های پدربزرگ را بدست می آورد. کتاب بصورت نمادین به فراموشی پرداخته و برای منی که کاملا مستعدش هستم، هم قابل درکبود و هم بسیار تاثر برانگیز و دردناک.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.