یادداشت زهرا عالی حسینی
1403/8/4
3.9
3
|اولین مواجههام با شریعتیِ بزرگوار| شریعتی را من به حبّ حسین و علی و فاطمه شناختهام و به کراواتش! بله دقیقاً با همین ترکیب نامأنوس! نقد ها و دعواهای منتقدین و دفاع ها و تعریف های دفاع کنندگان را هم شنیدهام. ولی هیچوقت مواجهه جدیای با خودش نداشتم. یعنی هیچوقت کتابی ازش نخوانده بودم. نه که دلیل خاصی داشته باشد، کلاً وسوسه نشده بودم کتاب هایش را بخوانم. تا اینکه نمیدانم چه استادی توی چه جلسهای در باب جریان شناسی شخصیت ها و... گفت شریعتی جزء جریان التقاطی روشنفکر_مذهبی است و فلان است و بهمان و جایی درباره روحانیت چنین گفته و جایی دیگر آن را کوبیده و غیر ذلک. من هم از آنجایی که همیشه خدا سماجت دارم که خودم بخوانم، و خودم بفهمم، و خودم قضاوت کنم، تصمیم گرفتم لا به لای مطالعه کتاب های تاریخی، یک جایی هم برای شناخت مستقیم شریعتی بگذارم. و دست گذاشتم روی "درباره روحانیت" تا موضع ایشان را مستقیماً و یک بار برای همیشه، بدانم. و حالا که تمام شد، به نظرم خوب کردم به حرف آن استاد بزرگوار تکیه نکردم! رهبری جایی گفتهاند شریعتی خیلی مظلوم است. یکی از ناحیه منتقدانش که چشم بسته او را میکوبند و خوبی ها و درستی هایش را نمیبینند، و یکی هم از ناحیه طرفدارانش که چشم بسته از او بت مطلق میسازند و فرصت شناخت صحیح و دفاع صحیح از او را میگیرند... حالا من هم از چند نسل بعد و پس از سال ها، از خواندن کتاب همین را برداشت کردم: شریعتی مظلوم واقع شده. یکی از ناحیه منتقدانش و یکی از ناحیه طرفدارانش! توی بخش آخر کتاب شریعتی خودش قصه این اتهام "مخالف روحانیت بودن" را گفته که از کجا آمده و جواب هم داده، و من تعجب میکنم که چطور آن استادِ محققِ تاریخشناس بعد از گذشت این همه سال متوجه موضع شریعتی نشده! ولی خود کتاب گویای همه چیز هست! و حالا تصورم از شریعتی: مردی که حسین و علی و فاطمه را دوست دارد و کراوات میبندد! (ببخشید خب چیکار کنم تصویر ذهنیم همونه.) خب طبیعتاً همه بخش های کتاب را قبول نداشتم. مثلاً هیچوقت نمیتوانم به جامعه آنطور نگاه کنم که او نگاه میکند، با طبقه بندی های مارکسیستیاش. ولی عجب قلم شیوا و گیرایی داری مرد! عجب قشنگ حرف میزنی، عجب درست حرف میزنی، عجب خوب آنور را میشناسی و عجب خوب اینور را میشناسی و عجب خوب راهکار میدهی... و برخلاف چیزهایی که شنیده بودم. شریعتی اصلاً چشم به آن ور ندارد و همه جواب را در خود اسلام و علمای اسلام و مکتب اسلام میبیند. و چه خوب شد که نقد آن استاد بزرگوار فرصت آشنایی من با شریعتی را رقم زد. ولی فارغ از مسئله روحانیت، کاش کسانی که توی آموزش و پرورش کارهای هستند هم این کتاب را میخواندند! هر لحظه که جلوتر میرفتم، بیشتر حسرت میخوردم که چه شد که ما این نظام آموزشی قالبیِ تقلیدی و پوچ امروز را جایگزین نظام آموزشی سنتی غنی خودمان کردیم؟ از توی مکتب ها امثال ابوعلی سینا خارج میشدند و از توی نظام آموزشی غربی مدرنیته الان کارمند های بله قربان گو! یا به قول خود شریعتی عزیز، ثمره آموزش متمدن امروز این است که خلاقیت و ابتکار را در انسان کور کند و از او پیچ و مهرهای بسازد برای جا گرفتن در سازه بزرگ اجتماع!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.