یادداشت ریحانه‌فلاح

        فریدا مک‌فادن، یکی دیگر از آن نویسنده‌هایی‌ست که آخر کتاب‌هایش غیر قابل پیش‌بینی است. با اینکه این موضوع، در اکثر کتاب‌ها، به عنوان یک نکته‌ی مثبت یاد می‌شود، ولی در این کتاب آنقد‌ر‌ها هم نمی‌توان گفت یک‌نکته‌ی مثبت است. 
داستان درمورد یک زوج جوان است، که تنها شش ماه از آشنایی آن‌ها می‌گذرد. هردو در تلاشند تا همدیگر را بهتر بشناسند و رابطه‌ی استوار تری را خلق کنند. در گیر و بند پیدا کردن خانه‌ی جدید هستند که با یک خانه‌ی راز آلود مواجه می‌شوند. اما همه‌چیز آنطور که فکر می‌کنند، پیش نمی‌رود.
فضا سازی، ترجمه و توصیفات قابل قبولی داشت. البته که جای بهتر شدن هم بود.
در حین خواندن کتاب، ریتم ضربان قلبتان اصلا منظم نیست. هیجان کتاب خیلی بالاست. و این یکی از آن نکات مثبت واقعی و دلچسب بود. 
کشش داستان خیلی خوب بود. اگر می‌شد، حتما با یک نشست، کتاب را به اتمام می‌رساندم. هر دفعه که کتاب را باز می‌کنید، اگر حداقل ده صفحه نخوانید، نمی‌توانید از جایتان بلند شوید.
بیان زمان حال و گذشته، توسط دو شخصیت متفاوت، کتاب را یک سر و گردن از بقیه‌ی کتاب‌هایی که در آن دو زمان گذشته و حال روایت می‌شوند، بالا تر برده بود. 
با اینکه از کتاب‌های روانشناسی خیلی خوشم نمی‌آید، ولی این کتاب چون فقط روانشناسی نبود و ژانر جنایی هم با آن ترکیب شده بود، خیلی دوستش داشتم.
به چند فصل آخر که می‌رسید، رازهایی برملا می‌شود، که از تعجب و حیرت، شب خوابتان نمی‌برد. ولی بعدها که مفصل به کتاب و پایانش فکر می‌کنید، می‌بینید که آخرش، با اوایل و اواسط کتاب، هیچ هم‌خوانی‌ای ندارد. حتی ممکن است به این نتیجه برسید که در به هیجان آوردن خواننده، زیاده روی هم شده است. 
تا به اواخر کتاب نرسید، نمی‌فهمید تصویر روی جلد چه می‌گوید. باید صبر کنید و صبر کنید، تا بفهمید که دقیقا هدف طراح جلد چه بوده. شاید اگر به جزئیات تصویر روی جلد، کمی بیشتر پرداخته می‌شد، بعد از لو رفتن راز جلد، خواننده غافلگیر تر می‌شد.
 
ولی در کل کتاب خوبی‌ست، و بنظرم با اینکه ضعف‌هایی هم داشت، ولی ارزش خواندن دارد.

      
648

37

(0/1000)

نظرات

خیلی هم خوب

1