یادداشت مریم شفیق

مریم شفیق

مریم شفیق

1404/6/27 - 06:34

        هر چقدر که "سکوت بره ها" تلاشی برای برقراری تعادل بین انسان و غیر انسان بود، این کتاب تعادل را به هم زد و با اشتیاق، غیر انسان بودن را برگزید.
واقعاً حیف از کلاریس! کلاریس برای من، همیشه همان کلاریسِ "سکوت بره ها" باقی می ماند و دوست ندارم قبول کنم که تبدیل به حیوانِ دست آموز هانیبال لکتر شده. جودی فاستر هم به همین دلیل از بازی در فیلم دوم سر باز زد و البته با این وجود هم، فیلم "هانیبال" پایان متفاوتی با کتاب دارد که من هم پایان فیلم را می پسندم.
و چه بگویم از هانیبال لکتر؟
باور کردنش برایم سخت است که نویسنده تصمیم گرفته چنین انسان نفرت انگیز، خونخوار و نامتعادلی را مثل یک قهرمان جلوه دهد. در "سکوت بره ها" این وجه تا این اندازه آزار دهنده نبود چون در مقابل، کلاریس بعد انسانی کتاب را تشکیل میداد که به طور واضحی مخالف کارهای هانیبال بود ولی در این کتاب، تماماً حق به هانیبال داده شده (از اسمش پیداست) و آدم خواری های وحشتناکش توجیه شده... چرا؟ چون قربانیانش انسان های پست و ناخوشایندی هستند؟
آیا این دلیل کافیست؟
چه کسی به هانیبال اجازه داده صورت و مغز و بدن دیگران را بخورد به صرف اینکه آدم های بدی به نظر می رسند؟ و چرا کتاب طرف هانیبال را گرفته و کلاریس را تسلیمش کرده؟ واقعاً این چه قضاوتیست؟
چقدر دلم میخواست در صحنه‌ی رو به رو شدن با گراز های وحشی، هانیبال به سرنوشتی که لایقش بود، دچار میشد و رنج و عذاب قربانیانش را برای لحظه‌ای می چشید ولی نویسنده به او اجازه داده مثل قهرمانی فرار کند و باز هم کوهی از قربانی بر جای بگذارد.
      
46

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.