یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/1/4
اولین برخورد من با علیاشرف یک داستاننویس که اسمش یادم نیست، از داستانهای درویشیان خیلی تعریف کرده بود. این تهِ ذهنم مانده بود و وقتی تویِ قفسهی کتابخانهی عمومی چشمم به کتابِ داستان بلندِ این نویسنده افتاده، برداشتم که خارج از نوبت، بخوانمش. البته چون حجمش هم کم بود و میشد 110 صفحه را تویِ یکی دو نشست خواند. الآن که دارم این یادداشت را مینویسم، هیچ شناختی از نویسنده ندارم، به غیر از یک داستانِ بلندِ ضد شاهی که الآن از او خواندهام. داستانِ خانوادهای که، پسر بزرگشان ضد شاه شده بود. چون این پسر چهار پنج ماهی میشد که به خانه برنگشته بود و هیچکس از او خبر نداشت، ساواکیها هم کلِ اعضایِ خانواده را انداخته بودند تویِ یک سلول، با شمارهی 18. راستش سر و تهِ داستان موردِ پسندم بود. اما گاهی اوقات برایم قصه را تعریف میکرد، نشان نمیداد. و «صدایِ نویسنده» لابهلایِ دیالوگها شنیده میشد؛ خیلی واضح و شعاری حتی. اما از خواندنش پشیمان نیستم. تجربه خوبی بود. بعد از یادداشت: چند خط دربارهی درویشیان خواندم. داستانهایش را میگذارم در لیست کتابهایی که باید بخوانمش.
8
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.