یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/2/25
3.9
17
«کار» و «اوقات فراغت» از دید راسل دروغ نگفته باشم، اسمِ کتاب من را جذب کرد. آخر یعنی چه که راسل بیاید «بطالت» را ستایش کند؟ ولی دقیقا همین کلمهی «بطالت» یک استعاره یا شاید هم یک عنوانِ جذاب برایِ کتاب بوده. حالا حرف حسابِ راسل چیست؟ این را هم بگویم که من نه از اقتصاد چیزی سردرمیآورم و نه از فلسفه و این حرفها. ولی راسل، که اسمش را برای اولین بار در کتب شهید مطهری دیدم، میگوید هر نفر باید با فقط چهار ساعت کار کردن، بتواند معیشتِ خودش را بگذراند و بقیهاش را به اوقاتِ فراقت بپردازد. حالا راسل آنقدرها هم پرت نیست که بگوید این اوقات فراغت را به عیاشی بگذراند. او میگوید باید بیشتر به تحصیل پرداخت. و البته اگر کسی میخواهد برود ولخرجی کند هم عیبی ندارد. چون همین فرد با همین ولخرجیها دارد باعث اشتغالزایی خیلیهای دیگر میشود! راست هم میگوید. مثلا وقتی یک نفر میرود برای جشنِ تولدِ فرزندش، کیکِ دوازده طبقه میخرد، برای کلی آدمهایِ کیکساز، درآمدزایی کرده. و نکتهی ظریفی که راسل اشاره میکند این است که مردم دوست دارند از همردیفهایشان ثروتمندتر باشند (نقل به مضمون). در واقع این اگر یک فرد به تنهایی کمتر کار کند، معیشتش هم بگذرد، اوقاتِ فراغتِ زیادی هم داشته باشد، باز هم چون همسایهاش دارد بیشتر کار میکند، و بیشتر پول درمیآورد، ناخرسند است. پس همه باید همان چهار ساعت کار کنند... خُب اینطور که نمیشود آقای راسلِ عزیز. وقتی یک بابایی از هفتجد قبلش ثروت ریخته رویِ سرش که دیگر مجبور نیست به حرفِ کسی گوش کند و برود چهار ساعت کار کند. یا دیگری که کلی بدهکاری به بار آورده، که نمیتواند فقط چهار ساعت کار کند؟ میدانم. شاید داری میگوید «خُب همین دو موردی که مثال زدی، به خاطر اینه که همه چهار ساعت کار نکردن و به اینجا رسیدن.» ولی من پاسخ میدهم «الآن در این وضعیت هستیم. الآن چه کنیم؟» متأسفانه راسل از دنیا رفته. کتاب هم سیوشش صفحه بیشتر نبود و جوابی برای سؤال من نداشت. از این حرفهای «کار»دار بیایم بیرون. توی این چهلپنجاه دقیقه، از زاویهی دیگری از «کار» شنیدم. همین برایم بس است فعلا. راضی هستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.