یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
6 روز پیش
به نام او...) افعی و بال های شب؛ اولین جلد از پنج گانۀ کریسا برودبنت. اوریا، دختری فانی که سالها پیش پادشاه خاندان شب، «وینسنت»، از چنگ مرگ نجاتش داد. از یه بچۀ بیپناه، تبدیلش کرد به دختری که بلده وسط دنیایی پر از شکارچی، چطور زنده بمونه. تنها کسی که اوریا میتونه بهش تکیه کنه، خود وینسنته ــ تنها کسی که بهش حس امنیت میده. ولی حتی وینسنت هم میدونه این دنیا رحم نمیکنه. برای همین یادش داد از دندونهاش استفاده کنه؛ نه واسه شکار، واسه دفاع. با این حال، هرچقدر هم قوی باشه، هنوز یه طعمهست… و این یعنی تو این بازی، هر لحظه ممکنه ورق برگرده. تنها امیدش برای عوض کردن سرنوشت، کژاریه؛ تورنمنتی مرگبار که الهه مرگ، «نایکسیا»، هر چند دهه یکبار برگزار میکنه. برنده میتونه یه آرزو ازش بگیره ــ آرزویی که شاید جایگاه اوریا رو برای همیشه تغییر بده… یا زندگیش رو بگیره. برای زنده موندن تو کژاری، اوریا به یه متحد نیاز داره. متحدی که در نهایت، مجبوره خودش بکشتش. رین… پسری که با هر خونآشامی که اوریا دیده فرق داره؛ مرموز، خوشطبع و در عین حال خطرناکه. میتونه بهترین متحدش باشه، ولی همونقدر هم میتونه نابودش کنه. قلم نویسنده محشره؛ حتی به فرعیترین شخصیتها رو هم جوری پرداخته که حس میکنی باهاشون زندگی کردی، جنگیدی، عاشق شدی، قلبت شکسته. و این دنیا… پر از شکارچیه که از هر فرصتی برای نابود کردنت استفاده میکنن، قصرهای مجلل با معماری خاص، و رازهایی که هرچی پنهونتر بمونن به نفعته. اینجا حتی عشق هم خطرناکه. چون میدونی که… عشق از هر میخ چوبی تیزتره. **این بخش حاوی اسپویله. اما برسم به پایان… خیلی فکر کردم که مقصر اون اتفاقها کی بود: اوریا؟ فقط عاشق بود. رین؟ فقط یه وارث بود. وینسنت؟ فقط یه پدر که نمیتونست حقیقت رو به دخترش-دختر واقعیش- بگه، خب بالاخره اون فقط نمیخواست تاجش به خطر بیفته. شاید اصلاً مقصری نبود. شاید همین دنیای تاریک بود که قلب اوریا رو سیاه کرد و انسانیت رین رو گرفت. البته اوریا یهبار با عاشق شدن زخمی شده بود، شاید نباید دوباره این حماقت رو میکرد… ولی ما که جای اون نبودیم، بودیم؟ در پایان چیزی برای گفتن ندارم چون هنوز توی شوک اتفاقاتی ام که افتاد... ولی به جرئت میتونم بگم یکی از بهترین فانتزی هایی بوده که در این سن میتونستم بخونم. (بالاخره سلیقه مون با بزرگ شدن عوض میشه.) پ ن: اگر قبلا شک داشتم که سلیقۀ خانم رفیعی توی انتخاب کتاب فوق العادهست، الان مطمئن شدم و به محض اینکه ببینم ایشون کتابی ترجمه کردن یک لحظه هم برای خوندنش تردید نمیکنم. بماند به یادگار از بیستمین روز از مرداد 1404.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.