یادداشت بارانِشبانه
1404/7/10 - 14:34

به نامِ نامیِ یزدان ، آفریدگارِ سرزمینِ نجیبان ، ایرانِ همیشه جاویدان! نثر و موضوع کتاب ایجاب میکند که برخلاف دیگر یادداشتهایم ، این بار یادداشتی ادبی بنویسم. از نام کتاب پیداست که مراد است چه بخوانیم؛ داستانِ " آریو برزن" ، آخرین سردار از تبار پاسداران تخت جمشید. در تاریخ کهنِ سرزمینمان چه بسیار داشتیم ، داریم و خواهیم داشت از این سرداران و پاسداران جان بر کف و آزاده! یادم میآید در کتاب فارسی یکی از پایههای دبستان درسی داشتیم که در باب حملهی اسکندر مقدونی به ایران بود. دیالوگی در درس بود که از زبان آریو برزن بیان میشد. آن هم این بود: «من آریو برزن ، فرزند ایرانم ، در آخرین سنگر ، اینک تنم جانم!» همیشه وقتی قرار بود از روی این درس بخوانیم ، از اعماق وجودم آرزو میکردم که در وقت خواندن این قسمت ، نوبت به من برسد! این کتاب برای بنده که احتمالا (شاید هم قطعاً😂) یک ناسیونالیست هستم ، تجربهی لذتبخش و زیبایی بود. یکی از عیبهای کتاب این بود که روی موضوعی بیش از حد مانور داده بود و به نظرم نیاز نبود در آن موضوع تا آن حد پیش رفت و چندین بار بیانش کرد! در نثر کتاب از واژهها و اصطلاحات کهن و اصیل زیادی استفاده شده بود و کوشش نویسنده برای جایگزین کردن واژههای فارسی با واژههای عربی و یونانی و همسان سازی سبک سخن گفتن و دیالوگها با آن زمان ، قابل تحسین است. در این کتاب از شجاعت ، دلاوری ، غیرت ، فداکاری و وطنپرستی آریو برزن و خانواده و سپاهیانش و همچین دیگر ایرانیان میخوانیم. ایرانیانی که ترجیح میدهند بمیرند ، اما ذرهای از خاک میهنشان به چنگ دشمن نیفتد؛ ایرانیانی که افتخارشان جان باختن در راه وطن است؛ ایرانیانی که حتی بیگانگان نیز ، غیرت و میهنپرستی و فرهنگ غنیشان را ستایش میکنند! در کنار مردان بزرگ ، ما در این کتاب از زنانی بزرگمنش و آزاده مانند رونیا ، درخشنده (یوتاب) ، استاتیرا ، چمانه ، تابان ، رکسانا و .. میخوانیم که پا به پای مردان و به نوبهی خود از میهن دفاع میکنند ، روی خوش به بیگانگان نشان نمیدهند و وقار و شرافت زنان ایرانی را به رخ آنها میکشانند. در صفحات پایانیِ کتاب کم مانده بود که اشک اندوه از چشمانم سرازیر شود! مرگ آریو برزن و خانواده و سپاهیانش اگرچه سوزناک بود ، ولی این نکته را از یاد من نبرد که این خاک ، هزاران هزار مردم دیگر مانند آریو برزن دارد که اگر آریو برزنی بمیرد ، آریو برزنی دیگر جای او را گرفته و تا آخرین قطرههای خونش را فدای ایران میکند. به گمان آریو برزن: «تا خون دلاور مردان ، بر زمین میچکد .. از هر قطرهی خونشان ، جنگاوری خواهد رویید! مرا از مرگ باکی نیست .. دشمنان باید بهراسند ، از دلاورانی که در ایران پرورش مییابند.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.