یادداشت سید علی مرعشی
1402/4/17
فرستۀ زیر بنابه درخواست یکی از دوستان با سختگیری بیشتری نگاشته شده است و بیش از آنکه به مزایا و خوبیهای داستان بپردازد میکوشد تا دلسوزانه نقاط ضعف آن را به نویسندگان این اثر گوشزد کند. بار اول که چشمم به نام و طرح جلدش افتاد با خودم کلنجار رفتم که معنای «شهر ترسهای ممنوعه» چیه؟ اگر کتاب -بنابر نشان ۸+سال پشت جلدش- برای مخاطبین نوجوان نوشته شده است، آیا آنها هم معنای این عنوان به ظاهر پرتعلیق اما مبهم را درک میکنند یا خیر؟ ناگفته نماند گه طرح جلد و سبُکی کاغذ بالکی احساس خوبی را در من برانگیخت. صفحۀ اول داستان با یک تکگویی از زبان اول شخص آغاز میشود و نه فضاسازیهای مرسوم. البته همین که مخاطب به سرعت با موقعیت، دغدغهها و شخصیتهای اصلی آشنا میشود خود نقطۀ قوت کتاب است زیرا مخاطب نوجوان احتمالا خیلی حوصلۀ مقدمهچینیهای رمانهای قطور را نداشته باشد. در این داستان نویسندگان مراعات حال قشر نوجوان را کردهاند و بهجای بیان احساسات ملالآور بیشتر به دنبال توصیف اتفاقات سریالی برای شخصیت اصلی هستند. منطق اینکار را درک میکنم اما نمیدانم چرا از برخی واژههای سخت عربی بهره بردهاند که در فیلم و سریالهای تاریخی کمتر با آنها انس گرفتهایم و از آن بدتر اینکه معنای آنها را نه به صورت پانویس که در انتهای کتاب آوردهاند و زحمت مخاطب را دوچندان کردهاند! از شوخیهای واقعاً پسرانه (و به تعبیر من -ببخشید- خرکی 😄 بگذریم که خودش هم ممکن است الگوی نامناسبی به دست بچهها بدهد) میرسیم به طرح نکات جذاب اما دشواری مانند جهتیابی مثلثی یا توصیف نوع خطالرسم کوفی. خب چه نیازی است که نوجوان اینها را یاد بگیرد و حتی اگر فرض کنیم اینها اصول پیشاهنگی و از ضروریات زندگی هستند آیا صرف بیان توصیف و نه حتی تصویرگری مناسب، از پس توضیح کافی آنها برآمده است؟ من که اینگونه فکر نمیکنم. از این موارد بگذریم مشکل من بیشتر با رفتار پدر و مادر شخصیت اول است که در صفحات ابتدایی و حتی در ادامه تصویر جالبی از آنها به ما داده نمیشود. برای نمونه مادر میثم بواسطۀ بیعرضگیاش او را با «خاک بر سرت» ملامت میکند و در ادامه پدر میثم در تصویرگری صفحۀ ۱۶ باعصبانیت شمشیر به روی میثم کشیده و چهرهای به غایت خشن و عصبی از پدر را به نمایش گذاشته است. این قضیه به طور خاص در مورد مادر میثم هم صدق میکند و ما کمتر آن محبت و لطافت مادرانه را از او میبینیم. گویا نویسنده فقط خواسته میثم را در مواجهه با اتفاقات مختلف آبدیده کند اما خب به چه قیمت؟ این ناملایمات و حتی مواردی که مادر به فکر سلامتی یا تمیزی میثم هست نیز به مخاطب احساس تشویش و نگرانی را انتقال میدهد. نقطه قوت کتاب بیشک لوکیشنهای متعدد و گوناگونی است که به خواننده کمک میکند تا تصویر جامع و دقیقتری از کوفه بهدست بیاورد و خود را از نگاه میثم در کوچهپسکوچههای مرکز حکومت امیرالمومنین علیه السلام بیابد و این فاصلۀ تاریخی را کنار بزند و در موقعیتهایی که میثم در آنها حضور مییابد قرار بگیرد. موضوع دیگر این است که خریدار کتاب باید توجه داشته باشد که با داستانی پسرانه طرف است. شوخیها، مهارتها و دغدغهها پسرانه است و دخترخانمها احتمالاً ارتباط زیادی با داستان برقرار نکنند و یا حتی از تصویر اعصابخردکن خواهر میثم که لوس، تخس و گاهی رواعصاب است، به ستوه بیایند. ازقضا یکی از دو نویسندۀ کتاب خانم است و من تعجب کردم که چگونه در بخشهایی که نیاز به لطافت و تزریق احساسات بیشتری از سوی نویسنده هستیم این نیاز پاسخ داده نمیشود. از تمام اینها که بگذریم میرسیم به چند فصل پایانی که نبرد صفین است. فصولی که در آنها نسبتاً با روایت منسجمتری طرف هستیم و ازهمگسیختگی ماجراها دیگر مانند بخشهای قبلی من را آزار نمیداد و با شور بیشتری داستان را دنبال میکردم و منتظر اتفاقات بعدی بودم. چند نکته: -نوشته پشت جلد ویراستاری صوری نشده است. -در صفحه ۲۱ به جای «تف» شایسته بود «آب دهان» جایگزین شود. -برخی از نوشتههایی که در بخش مصور آمده صدا و صوت حاصل از حرکات است که جذاب است اما در بخشهایی دیگر تکرار دیالوگهای متن نوشته است. شاید میشد به جای تکرار کار دیگری انجام داد چون مخاطب از این به بعد متوجه میشه که نیازی نیست تا همیشه نوشتههای روی تصاویر رو بخواند و این موضوع ارزش و تازگی تصاویر را پایینتر میآورد. - در صفحه ۲۵ شاید مناسب بود (ع)ای بعد از اسامی ائمه درج شود. -در صفحه ۲۳۴ فعل «ساخته شده» به صورت ناقص نوشته شده است. 🖋️سید علی مرعشی، ۱۷تیر ۱۴۰۲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.