یادداشت زینب خدابخش

        "پنجمین کتاب ۰۴"
دو روزی از تمام کردن شب‌های روشن می‌گذرد و هنوز هم نمی‌دانم باید چه بنویسم! من، این کتاب را با تک تک سلول‌هایم درک کردم، شخصیت بی‌نام‌اش بیش از اندازه به من شباهت داشت.
"کتاب، از زبان مردی رویاپرور روایت می‌شود که روزگار خود را فقط با نگاه کردن به مردم می‌گذراند. او تک تک رفتار مردم را می‌بیند، غم و خوشحالی آن‌ها را می‌فهمد و دورادور همراهی‌شان می‌کند. ستایش مردم از راه دور تا زمانی ادامه پیدا می‌کند که ناستنکای گریان را می‌بیند و ..."
داستان در شش بخش کوتاه روایت می‌شود که خواندن این اثر را حتی دلپذیرتر می‌کند!
ترجمه بسیار دلپذیر و روان بود، حتما کتاب را با ترجمه سروش حبیبی از نشر ماهی تهیه کنید.
خلاصه‌ی ماجرا، باب ِدل بود و بس!
پ.ن: طبق تعریف‌هایی که شنیده بودم اصلا فکر نمی‌کردم تا این حد از قلم داستایفسکی لذت ببرم!🥲
پ.ن۲: شاید به دوباره خواندن‌ش فکر کنم.
#چند_از_چند
      
61

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.