یادداشت سیدمحمدصالح عامری
1402/8/19
یکی دو هفته پیش یه ایمیلی از دانشگاه به دستم رسید با عنوان سلسله جلسات اپلای در رشته مهندسیمواد ! اول فکر کردم یکی از این مجموعه ها ایمیلم رو یه جوری پیدا کرده و فرستاده. بعد دیدم نه. ایمیل رسمی دانشگاه است. رفتم تو فکر. سعی کردم توجیه کنم که حالا الزاما منظورش موندن که نیست. اما همون موقع هم می دونستم دارم الکی خودم رو آروم می کنم. توی همون روزها بود که یه گفتگویی در محیط کار با کلید واژه ما چقدر بدبختیم و اونا چقدر خوشبختند و اوضاع تكنولوژی، اخلاق حرفه ای و نحوه مهندسی مون چقدر تعطیل ه مطرح شد. خب با توجه به تفاوت نوع نگاه کردنم با نوع نگاه کردن همکاران، نمی تونستم ساکت بمونم. شروع کردم مستند یه سری شواهد دادن. از قضا اون موقع همزمان بود با نمایشگاه ایران نانو. چند نمونه از کارهایی که مطلع بودم رو گفتم. اون بنده خدا چشم های چهار تا شد که اینا که میگی راست ه؟ واقعا در مورد همچین چیزهایی تحقیق میکنیم. گفتم نه فقط تحقیق، بلکه صنعتی سازی میکنیم. یه روزی که رفته بودم نمایشگاه برای گفتگو، ایده گیری و جلب حمایت برای پروژه های فعالم، به طور ناخواسته شدم Tour Leader یه جمعی که نه من اونها رو می شناسم و نه اونها من رو. من هی می گفتم و روحم پرواز می کردم و واقعا زمان و خستگی اصلا حالیم نبود. قریب ۲ ساعت گفتم و نگفتم. از یه حرفهایی گذشتم و یه پیشرفت هایی رو عیان کردم که شاید تصور بر ناتوانی ما در اون حوزه ها بود. خوشحال بودم که در خاتمه، در مقابل جور منفی موجود شاید یه جلواتی از نقاط قوت و موارد مثبت دیدند. اما باز هنوز ذهنم درگیر اون همایش دانشگاه بودم. باز طبق معمول که به ظاهر کتاب هایی اتفاقی نوبت شون می شه و از کتابخونه در می آند، زمان خروج *خط مقدم* بود. جزئیات زیاد داره که باشه برای فرصتی دیگر. اما رسیدم به ماجرای دوره تخصصی موشک های Skud B با سوری ها و لیبیایی ها و لحظه برگشت به مملکت علی رغم همه سختی ها. رفتن نرفتن، موندن نموندن یا فرصت شغلی بهتر نسخه نیست و نمی شه برای همه پیچید. اما تأمل لازم هست. تو جو نبودن، چه اینوری چه اونوری، یه کار خوب نیست بلکه یه الزام ه. به یه تصمیم رسیدن، شما بخوانید حجت داشتن، لازمه عدم داشتن حسرت ه. سرچشمه رسیدن به این تصمیم، شناختن وظیفه و داشتن تعهد است. خیلی شبیه نقد کتاب نشد اما فکر می کنم روح درگیری ذهنی در کتاب در این جملات مستتر باشه.
(0/1000)
نظرات
1402/8/23
سلام اساسا تشخیص وظیفه و همگرایی نیروها، توانمندی ها و بخشی از یا کل هم و غم زندگی در آن مسیر کاری است دشوار. اگر بتوان بر این سختی غلبه کرد و در کنار آن کار را برای ابدیت انجام داد (یعنی با خالص کردن نیت، عمل ساده را به عملی عبادی تبدیل کرد) می توان جزو بزرگان شد. مثال آن شهدا چه در میدان جهاد رزمی، چه در میدان جهاد علمی و چه در میدان جهاد اقتصادی. گرچه اگر بعد الهی را حذف کنیم هم ممکن از جزو بزرگان دنیایی شویم. ولی آیا به دردی خواهد خورد؟
0
زینب سادات رضازاده
1402/8/20
0