یادداشت مریم السادات هاشمی

        قیدار حکایتی از ادب نوکری و مرام پهلوانی ست.
چقدر جای چنین افرادی در جامعه خالی ست، کسی که دنبال ریشه و منشا کارش باشد برایش مهم باشد که کارش به کدام نبی یا ولی می‌رسد، با وضو بودن مکانیک را با اهمیت بشمارد و بیمه کامیون های گاراژ را به بهای گوسفند قربانی با جوْن غلام ارباب حساب کند. 
جایی که پی ساختمان‌ش رو با مقتل لهوف و دیوان کمپانی و دیوان حافظ ریخته اند اجر و برکت نامش از جای پای سید اهل نفس‌ دارد باید هم بشود لنگر پا سید که همیشه خدا درش برای مظلوم و در راه مانده ها نیمه باز است.

ولی تا دل تان بخواهد شاه‌رخ قرتی در اطراف مان می‌بینیم کسی که اولویت را تنها پول درآوردن میداند با هر ترفندی می‌خواهد رقیب را از میدان بدر کند نه مرام به خرج می‌دهند نه ادب

یکی از ویژگی های رضا امیرخانی این است که شخصیتی را خلق میکند و انگار که نمی‌خواهد از آن دل بکند سر و کله اش در رمان دیگرش پیدا می‌شود مثل شخصیت علی فتاحِ منِ‌او که در قیدار هم ردی از او بود.
      
14

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.