یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
هوالغفور الشکور* فرهاد برای من فراتر از یک خواننده بزرگ است، فرهاد برای من و خیلیهای دیگر یک هنرمند تمامعیار است، یک هنرمند با تمام مشخصههای ماندگاری، بهتر است که بگویم یک هنرمند صاحب سلوک و همین امر است که او را از دیگران جدا میکند و اصولاً نمیتوان او را با فرد دیگری مقایسه کرد، بله او از لحاظ هنری هم تافته جدابافتهای است ولی آنچه که او را فرهاد میکند سلوک شخصی اوست. چون بوی تلخ خوش کندر کتابیست دربارهیِ همین سلوک شخصی درباره چگونه زندگی کردن این هنرمند بزرگ، درباره تصمیمهایی که او در طول زندگی میگیرد و او را به این فرهادی که ما میشناسیم و دوست داریم تبدیل میکند. وحید کهندل با همکاری همسرِ فرهاد مهراد، پوراندخت گلفام زندگی او را از خردسالی تا مرگ از زبان همکاران و خانوادهاش روایت میکند و تصویر نسبتاً روشنی را از او ارائه میدهد. از سالهای رشد و به اوج رسیدنِ پیش از انقلاب و سالهایِ عزلتِ پس از آن. من پیش از خواندنِ این کتاب اطلاعات کمی نسبت به جزئیاتِ زندگی فرهاد داشتم ولی با توجه به کلیات زندگی او و اصلا جنس هنرش بسیاری از ویژگیهای او برایم ملموس بود، مثلاً تعجب نکردم که او آدم فوقالعاده کتابخوانی بوده است، در بسیاری از حوزهها مطالعات عمیق داشته و صاحبنظر بوده است (تصویر حاشیههایی که او بر کتابهای مختلف از جمله قرآن به ترجمه خرمشاهی نوشته است در آخر کتاب آورده شده است) یا اینکه او هم پیش و پس از انقلاب آدم متشرع و مذهبی بوده است، یا خصوصیتهایِ خوب دیگری مثل وطندوستی، سخاوت، مهربانی و چیزهای دیگر اصلاً فرهادی که من در ذهن داشتم باید چنین انسانی میبود کسی که آن شعرها را میخواند نمیتوانست انسان کتابخوان و فرهیختهای نباشد. به هر رو کتاب تا حد بسیار خوبی صداقت به خرج میدهد و تمام زوایای زندگی او را به مخاطب نشان میدهد. من پس از خواندنِ این کتاب دو فرهاد را در ذهن خود ترسیم کردهام، اول فرهاد یک خواننده با سواد و درجه یک که در پیش از انقلاب در مدت کوتاهی اوج میگیرد و به یکی از مهمترین چهرههای موسیقی روز تبدیل میشود و آثار بسیار مهمی را اجرا میکند. دو فرهادِ پس از انقلاب که همان هنرمند بزرگیست که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردم یعنی یک خوانندهای با سابقه درخشان که علیرغم بیمهریهایِ فراوان از عقاید و آرمانهایش پا پس نمیکشد و آنها را به شهرت و ثروتی ایندنیایی نمیفروشد در کشورش میماند نامردمی میبیند بیمهری میبیند ولی "وطنش را همچون بنفشهها با خود نمیبرد به هر آن کجا که دلش خواست" نمیبرد و فرهاد میماند. و به نظرم آثاری هم که در پس از انقلاب از خود به یادگار میگذارد به مراتب عمیقتر از کارهای پیش از انقلاب اوست هرچند که آنها هم شاهکار است. کلا فرهاد به غیر از دو سه آهنگ ناخوب اولیه اش همه کارهایش درجه یک است. در آخر به مناسبت تقارن شب اول محرمالحرام و سالگرد مرگ فرهاد بخشی از کتاب را که مرتبط به این موضوع است و از زبان همسرش روایت شده، با هم میخوانیم: 《فرهاد چای را با رسم و رسوم خاصی درست میکرد. قوری را با آب داغ میشست، اما چای را نه. بعد از دم کردن چای، به ساعتش نگاه میکرد و پیش از موعد مقرر، که احتمالا پنج دقیقه بعد بود، اجازه نمیداد به قوری نزدیک شوم بعد چای را هم میزد و دو دقیقه بعد چای آماده بود چای ترش فرهاد با لیموعمانی معروف بود. ظاهراً در سالهای دور در هیئت های عزاداری یا وقتی در خانهشان مجلس روضه خوانی برپا میشد فرهاد مسئول چای بوده و خودش هم سینی را میچرخانده است این را یکی از معاونان کرباسچی موقع برگزاری کنسرت هتل شهر گفت فرهاد هم به این ادعا اعتراضی نکرد بنابراین احتمالاً روایت درستی است》 *: عنوانی که فرهاد با آن یادداشتهاییش را شروع میکرد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.